سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

دوستان عیدولایت روزمنصوب شدن امام علی به جانشینی رسول خدا مبارک

سلام دوستان عید باسعادت ومبارک غدیر خم را به حضور شیفتگان امامت ولایت وشیعیان  مولا علی علیه السلام مبار ک باد

امام علی علیه السلام درروزسیزده رجب ده سال قبل از مبعث رسول خدا درخانه کعبه متولد شد و اوهمواره درخانه رسول خدا و درتحت تربیت او بود وشاگرد مکتب بی همتای  حضرت رسول خدا بود که رسول خدا درایام مبعث به علی علیه السلام می فرمود : انک تری ما اری و انک تسمع ما اسمع  یعنی انچه من می بینم توهم می بینی وانچه من می شنوم وتوهم انرا می شنوی فقط فرق این است که من رسول خدا هستم وبعد از من پیامبری نخواهد بود .

امام علی علیه السلام همواره درکنار پیامبرخدا بود وازرسول خدا به جان ودل محافظت ومراقبت می کرد و دستورات پیامبر خدا را موبه مو اطاعت و اجراؤ می کرد به قسمی که درمیدان های جنگ مانند غزوه بدر و احد وخندق و خیبر و حنین مانند پروانه دور رسول خدا می چرخید ودشمنان پرکینه را از رسول خدا دور کرده باذولفقار ش جلو پیش روی دشمنان را سد می کرد .

وبالاخره درروز غدیر حجة الوداع به امر رب جلیل به عنوان جانشین همیشگی والهی برگزیده شد   


استاد احمد عابدی +خاطره شیرین از استاد احمدی عابدی درساوه

 خاطره جالب از استاد احمد عابدی

    ایام فاطمیه بود مردم به سوگواری حضرت صدیقه کبری یگانه دختری پاک رسول خدا سرگرم بودند درمساجد دوستداران اهلبیت  درعزای بانوی دوجهان سینه ها غرق درغم واندوه شهادت معصومانه  آن بانو اشک ماتم می ریختند .                  

 

         روشن است که دوستداران  دل سوخته  آن حضرت  دراین ایام درمساجدی بیشترمی روند  که روحانی بیانات زیبای در فضایل و مناقب حضرت زهرا با بیان شیواء وجذاب به صورت  نیکوتری ابلاغ نماید که ازآن میان یکی از مساجد مشهور شهرستان ساوه مسجدیست  مسمی به مقدس زاده هرسال در این سال روز سخنران ومبلغ که توامندی را دعوت می کنند .

    

         بطور مسموع از دوستان درآن ایام استاد احمد عابدی حفظه الله برای ایراد سخن درهمان مکان مقدس دعوت شده بودند  که خطبه حضرت زهرا را تفسیر می کرد و من هم برای کسب فیض از مجلس باصفا وروح بخش سوگواری صدیقه کبری  روانه این مسجد شدم مجلس بسیار باشکوه وباعظمت دیده می شد و  مداحی مشغول خواندن شعر  بود و چند نفرآخوند هم دریک طرف مجلس نشسته بودند درکنارآنان جای خالی دیده می شد  و خواستم که  درهمان جای خالی بنشینم وقت نزدیک شدم فقط یک روحانی به جهت اداء احترام بلند شد و جا باز کرد واصرا ر ورزید که درکنار او بنشینم و من هم نشستم وبه خوش روی و خلق نیکو احوال پرسی نمود  وخیال کردم که این روحانی از همشهری های ما ست وقیافه اش کمی به ما شباهت داشت .

         

  به خودم گفتم : این بیچاره هم مانند من غریب وافغانی است ودرد غربت را چشیده برای بینوای مانند من  اداء احترام می کند.

        

  این اولین بار بود که درمجلس،     یک نفرروحانی این گونه متواضعانه جا خالی نموده  ودرکمال احترام و خشوع ازجای برخیزد  ومنی درد کشیده افغانی  را درکنار خود بنشاند وکریمانه احوال مرا جویا شود .

 از کرامت و تواضع این عالم  به شدت شاد گشتم و منتظربودم که استاد عابدی اکنون وارد جلسه شده چهره این مرد مشهور و توانا را هم بیبینم  که بعد از چند لحظه ی از پشت تریبون اعلام شد که خطیب توانا  استاد احمد عابدی به بیان سخن پرداخته و شما را  به فیض میرساند وبرای سلامتی  استاد بزرگوار صلوات بفرستید .

    

 و من هم چشم  به  درب مسجد دوخته بودم که استاد عابدی از کجاوارد به جلسه می شود ؟  که ناگهان همان مردیکه درکنارم بود به آرامی ووقار  بلند شد ورفت روی منبر قرارگرفت .

 

عجب! !  بهت حیرت برمن کاملا مستولی شد  و دانیستم که این روحانی فروتن  و بی کبرو نخوت همان سخنران توانا و عالم مشهور استاد احمد عابدی است ؟.

         

سخنان شیواء ودل نشین او که خطبه  حضرت زهرا را به طور ساده و روان و جذاب  تفسیر می کردبه قسمی که روح های تشنه دوستان اش به آب حیات بخش کلمات رسا ی ان حضرت سیراب می ساخت و حقیقتا  خیل عالی و پرمحتوی بود و بالاخره باهمان تواضع و فروتنی منبررا ختم کرد .

 

         و ازآن بعد هرشب برای شنیدن سخنان این استادفرزانه  درپای منبر وی درهمان مسجد می رفتم  از بیانات روح بخش این عالم  توانمند و متواضع  که قطعا  توأم با عمل بودبهره لازم  برده شد  .

           

  حرکت  نیکو ، و رفتار متواضعانه او هرگز از لوح دلم پاک نخواهد شدمانند عسل مصفّا هموار ه ذایقه  وجودم ر ا شیرین می سازد  که گویا حدیث امام رضا علیه السلام  راکه فرمود:

(مَن  لَقِیَ فَقِیرًا مُسلِمًا فَسَلَّمَ عَلَیهِ خِلَافَ سَلامِهِ عَلَی الاَغنِیَاءِ

لَقِیَ اللهُ یَومَ القِیمَةِ وَهُوَعَلَیهِ غَضَبانُ . 

یعنی هرکس مسلمان فقیررا دیدار کند وبرخلاف سلامی که به ثروت مند می کند به اوسلام کند درروزقیامت درحال به دیدار خدا می رود خداوند برا وخشمگین است  ) عمل خاضعانه او درروح  وجان من  آب زلال ریخت و وجود تشنه ی  محبت را   با این برخورد مهرانگیز خود سیراب ساخت .

       وبا خود غالباً زمزمه دارم که اگراوروحانی است پس ما کی هستیم و اگرما رو حانی هستیم پس او کیست ؟    

  حقیقتاً  او روحانی  است همراه با معنی آن  ، وباخوب زمزمه می کنم که اگرروحانیت مانند این استاد  با غریبان درد کشیده ی که لباس ژولیده وچهره ی  مظلومانه دارند توجه می کرد  و در د های رنج کشیده گان را  با خلق سلیم  ورفتار پیا مبرگونه شان   مداوا می نمودند و با تواضع ورفتار شایسته شان از بیچارگان   دل جوی می کردند چه می شد ؟ قطعا خاطرات شیرین و جالب رسول خدا از دیدن روحانیت درذهن محرومان تداعی می گشت .

        و  نه اینکه با تکبرو غرورو نخوت  که درسینه پرکینه دارد با مردم مسلمان رنج دیده  وفقیران آواره مواجه شوند که فقیر بیچاره را به یا د شمر ذی الجوشن اندازد یا خدای ناکرده با تیرها زهرآگین زبان قلب مجروح اورا مسموم سازند  .

           باتجدیدبیان عرض می کنم که :  رفتار مهربانانه این عالم را  مانند شیرینی نبات  درسینه ام  همواره احساس می کنم  و حلاوت آن را هروقتیکه  آخوند ی را می  بینم درزایقه جان می چشم وبا دل وجان زبان الکن از کرد گار برای این استاد درخواست سلامتی وعزت می کنم  .

         ونیز تلخی های تکبرمتکبران وتعصب متعصبان سیاه روی درگوشه های دل پراز درد ورنج من بایگانی شده که هرازچندگاهی به یاد خاطره های این گونه نیشترزنندگان می افتم سایه های غم،  لوح جا نم را  به شدت می فشارد و بغض غم انگیزی  از یاد  عدالت و مهرورزی ومهربانی و برادری درگلوی من می پیچد ،  واگر ترس ووحشت ازفشاردادن در گلوگاهی خود احساس نمی کردم  قطعا این رنج ر ا فریاد می  کشیدم .

    و چه کنم ؟  از عدالت بی مسمی ،    از مهر لفظی و بی روح ،‌   ازآیات مانند انماالمومنون اخوة بدون انجام  ،    ازپارچه  های که نشان گروجود مقدس خاتم النبییین است ولی ازداخل تهی  ،‌      از پشم های که نمایانگری این است که به هرتار آن ملایکه ی موکل اند ولی معکوس   واز نام ها وعناوین  مطولی که چند سطر را فرا می گیرد ولی پوچ .

              نام برده حقاً   عالم است و استاد و مهربان است با هزاران مرید که شرح کوتای زندگی او بدین شرح است :

        استاد احمد عابدی در سال 1339 ش. در یکی از روستاهای نجف آباد به دنیا آمد. ایشان در سال 1351 وارد حوزه علمیه شد و همزمان با دروس حوزوی، تحصیلات غیرحوزوی خود را نیز ادامه داد.

وی در سال های تحصیل، از محضر استادان بزرگی چون: حضرت آیة اللّه محمدتقی بهجت، آیة اللّه شیخ مرتضی حائری، آیة اللّه حسین وحید خراسانی، آیة اللّه شیخ جواد تبریزی، آیة اللّه یحیی انصاری شیرازی، آیة اللّه غلامرضا صلواتی، علاّمه حسن حسن زاده آملی و آیة اللّه کوکبی دروس فقه، اصول و فلسفه را با موفقیّت فراگرفت. و نیز سال ها از محضر استاد آیة اللّه شیخ حسن تهرانی به صورت خصوصی کسب فیض نمود.

استاد از سال 1356 تدریس علوم حوزوی را آغاز نمود و از سال 1377 به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت.

تحصیلات دانشگاهی استاد عابدی تا اخذ دکترای فلسفه از دانشگاه تهران ادامه یافت و از سال 1369 به تدریس در مقطع کارشناسی ارشد در دروس فلسفه و علوم قرآنی در دانشگاه موفّق گردید.

سفرهای خارج از کشور استاد در جهت فعالیت های علمی، تبلیغی به کشورهای: هلند، بلژیک، لوکزامبورک، آلمان، فرانسه، مصر، هند، کشمیر و لبنان بوده است. ایشان به زبان های عربی و انگلیسی تسلط دارد.

آثار قلمی استاد 12 کتاب و بیش از 140 مقاله می باشد؛ از جمله:

1. آشنایی با بحارالانوار. 2. حاشیه الهیّات تجرید، کتاب سال 1375 جمهوری اسلامی ایران. 3. حاشیه شرح اشارات. 4. مقاله «حرکت حبّی»، بهترین مقاله سال 1375 از سوی جشنواره مطبوعات. 5. مقاله «اندیشه های فلسفی امام خمینی قدس سره »، مقاله برگزیده جشنواره اشراق.

استاد با سابقه 91 ماه جبهه، دارای «نشان فتح» عملیات فتح المبین از سوی فرمانده کلّ قوا می باشند.:


مرد ارمنی ایرانی +مقایسه مسلمان وارمنی +خاطرات همسری بامردارمنی

خاطرات همسفری با ارمنی     

   روزبیست دوم ماهی مبارک رمضان بود که ازساوه برای احیایی شب قدربسوی تهران میرفتم تا درکنار برخی اشنا یان و دوستان به راز ونیاز بدرگه بی نیازدران شب  بپردازیم .

          از این رو درمیدان آزادی ساوه رفتم ولی جمعیتی  که به سوی تهران میرفتند خیل زیاد بود وماشین هم نبود درکنار مردم منتظر ماشین ایستادیم که شاید فرج حاصل شود که ناگهان یک ماشین پژو درجلو من ترمز کرد و اشاره کرد که سوار ماشین بشوم ولی من جلو پنجره ماشین امدم نگاهی به راننده کردم دیدم مردی با سبیل انبوه به قسمی که اصلا دهان اش پیدا نبود وریش را از ته تراشیده وازاین طرف نمید انیستم که این راننده  کدام طرف میخوا هد برود لذا گفتم : اقا من تهران میروم مسیر شما به سویی تهران است ؟

   گفت : بیا سوار شو یک کارش می کنیم .

      باترس وهراس سوار شدم . ماشین حرکت کرد تا شهرصنعتی ساوه هیچ سخن بین من ورا ننده ماشین ردّ وبدل نشد  لحظه به لحظه قیافه ترس ناک و سبیل گنده او جلو دیدگانم می چرخید اندیشه های گوناگون همواره ذهم را به آشوب می کشید ولی وقت از شهر صنعتی گذشتیم این راننده آغاز به سخن کرد وگفت :

       خیال میکنی من چکاره باشم ؟ من هم با احتیاط گفتم : اقا  خیالی ندارم . دوباره پرسید راستش را بگو چه فکر می کنی ؟

         ومن با صدای آمیخته ا ز احتیاط  گفتم :  اقا اگرفکرم را بگویم که شما ناراحت نمی شوید ؟ گفت : نه بگو انوقت با احترام گفتم : اقا فکر می کنم که شما علی اللهی باشید چون شنیده بودم که علی اللهی ها  سبیل شان را نمی زنند به اعتقاد اینکه : علی وقت پیامبررا غسل میداد قدرآب رویی شکم پیامبرجمع شده بود برای تبرک اورا نوشید واز آن بعدعلی هیچ وقت سبیل اش را نمی زد و می گفت : متبرک شده ای به آب غسل پیا مبراست(این سخن نارواعقیده آن ها است ) .

       راننده خندید وگفت : خیر من مسیحی ،ارمنی هستم .

         راننده بسیار مردی مهربان و دارایی دانش وتجربه بود دربین راه ازهرسویی سخن می گفت . تااینکه من به او گفتم که چرا شما مسلمان نمی شوید ؟ درحالیکه دین اسلام دین کاملی است که حتّی  دین مسیح را هم شامل میشود،  یعنی هرکه مسلمان باشد درحقیقت مسیحی هم است زیرا ما مسلمان ها دین وآیین مسیح و خودی حضرت عیسی علیه السلام را قبول داریم با این تفاوت که ما یک قدری برنامه ی اضافه داریم که شما مسیحی ها ندارید.

              اگرچه شا ید دراصل  دین حضرت مسیح هم این گونه  بوده ولی به اثرتحریفات درسال ها ی متمادی ازبین رفته ، زیراکه کتاب که به حضرت عیسی علیه السلام برای هدایت بشراورده بود همان یک کتاب بود ولی اکنون شما دارایی انجیل های فراوان هستید که برخی برخی دیگر را طرد می کند یعنی این کتاب های شما درخیل از برنامه ها یکدیگررا نقض میکند .

        راننده گفت : شما مسلمان ها درگفته های دینی خود عمل نمی کنید به علاوه که شما مسلمان ها نیز فرقه های مختلف را تشکیل می دهید ؟

      من گفتم : اولا عمل نکردن مسلمان ها دلالت به ضعف و ناحق بودن دین ما ندارد ما باید به اصل دین و کتاب خدا  نظرکنیم ببینیم که چه دارد ؟ وحالا که مسلمان ها  به کتاب ما ن عمل نمی کنیم ربط به دین اسلام و کتاب خدا ندارد مانند اینکه یک مسیحی که خود را مسیحی میداند اگررفتار حضرت مسیح سرلوحه زندگی قرارنداد ربط به بطلا ن وحقانیت مسیح ندارد .

    دوما اینکه :بوجود آمدن  فرقه های مختلف مسلمان ها نیز ناشی از عدم تحقیق و بی درکی ما مسلمان ها است اکثردین داری مسلمان ها نیز به اثر پیروی از والدین شا ن است بدون جستجو به همان مذهب سیر مکنند .

      اما ما مسلمان ها یک معجزه زنده از پیامبرمان داریم که آن قران است که ازهزار چهار صد سال تاکنون همه دانشمندان و عالمان عالم ر ا به مبارزه میخواهد هیچ کسی  یک آیه اورا نتوانیستند بیاورند .

      واونیز جواب های داد وسخن های بسیاری را گفت که اکنون مناسب نمیدانم دراین جا بیاورم .

      سفری بسیار خوشی بود و گفته های ان مرد مسیحی واقعا جالب وعلمی بود ، اگرچه من به اثرقلة کوله بارعلمی ام از اکثرجواب های عالمانه او عاجز بودم ولی او بار سنگین از دانش و دانیستنی ها ی مختلف را باخود حمل میکرد .

    کم کم به تهران نزدیک می شدیم واو خانه اش به اطراف ولی عصر بود ولی از من پرسید که درکجای تهران میروی ومن گفتم درمراد آباد که بالا تر از میدان پونک است میروم و او مسیرش را عوض کرد به جهت حرمت به همسفربودن مان مرا بدون هیچ چشم داشتی به مقصدی که داشتم رسانید.

         واو   داستان های ازحضرت مسیح رابطه با سفر های ان بزرگوار به من تعریف کرد وبا لاخره با خوش اخلاقی و رفتاری انسانی سالم مرا به سرمنزل مقصود رسانید وخدا حافظی کرد ورفت .

 اگرچه من تمام کیفیات این داستان جالب و شیرین را نتوانیستم به تحریر آورم ولی خاطرات این سفر شیرین شاید تا لحظه ی خروج روح از بدنم درذهن من باقی بوده  وبا همان حلاوت خود بماند چنانچه خیل خاطرات تلخ و زهرآگین اکنون درلوح دل دارم که مانند نقش روی نگین انگشتر همواره ذهن مرا به خود مشغول می سازد که به خاطر خیل از چیز ها نمی توانم همان خاطرات تلخ را دراین وبلاگ درج کنم .

      درحالیکه دلم میخواهد که اگرتوفیق حاصل شد همان خاطرات ( تلخ زندگی را )  به دفتری درج کرده دراختیاری دوستان قراردهم تا عبرتی با شد برای کسان که اندیشه سالم دارند .  

 نتیجه :

 این همسفری با مرد ارمنی ایرانی مرا به یاد داستان حضرت امام علی علیه السلام انداخت که با یک مردی یهودی رفیق همراه شد مردی یهودی که امام علی را نمی شناخت ازش پرسید که کجا میرود ؟

    امام پاسخ دادکه عازم کوفه است .

   مردیهودی که مشغول صحبت شد ه بودبه اثر طولانی بودن صحبت از راه کوفه بدون توجه گذشت ولی امام همچنان با اومیرفت وقت صحبت های مردی یهودی به اتمام رسید متوجه شد که از راه کوفه عبور کرده ، انوقت رو کرد به امام که مگرشما کوفه نمی رفتید ؟

 امام علی علیه السلام فرمود: بلی من کوفه میرفتم ولی به جهت قطع نشدن صحبت شما و حق رفاقت که با من دارید قدری  باشما آمدم،‌ اکنون براهی کوفه باز میگردم .

   مردیهودی شگفت زده شد وپرسید اقا ایا دستورات دینی شما این گونه است ؟

    امام فرمود : بلی دین ما این دستوررا  به ما داده که رفیق را بدرقه کنیم و حق رفاقت را اداء کنیم .

    ان مرد با شنیدن این رفتارپسندیده مسلمان شد .  [1]  

   حالا رفتار این مرد مسیحی را  با ید ما مسلمان ها که رهبرمان امام علی علیه السلام است باید داشته باشیم ولی اکثرما مسلمان ها خلاف این را رفتار می کنیم درعوض مردی ارمنی که بهره از این گونه تعلیمات راستین ندارد دروجود خود بهرورساخته .

که سید جمال الدین گفت : دراروپا ه رفتم اسلام را آنجا دیدم ومسلمانی نیافتم ولی وقت این جا آمدم مسلمانی زیاد دیدم ولی از اسلام چیزی نیافتم .

   امام هادی  فرمود :اِتُّقُوْا اللهَ  کُوْنوُا لَنَا زَیْنًا وَلَاتَکُوْنُوْا لَنَا شَیْنًا  .یعنی ای مسلمان برای ما مایه زینت باشید ومایه سرافگندی وشرمساری نباشید .  [2]  

 امام صادق علیه السلام فرمود : کونوا دعات الناس الی الله بغیرالسنتکم . یعنی مردم به عمل تان به سوی خدا فراخوانید    

   




  [1]       معلمان اخلاق تالیف تاج لنگرودی بخش امام علی علیه السلام

  [2]       تحف العقول ص 488


هزاره های کویته + مردم سرپل افغانستان +چهارباغ سرپل +فراری های گ

کویته پاکستان

       وارد پاکستان شدیم درکویته علمداررود سرای نمک درمسافر خانه اقای حاج علی هزاره ساکن شدیم و مدت 12روز همان جا ماندیم وروزها به سیروسیاحت شهر مشغول بودیم و شب به همان مکان برمی گشتیم.

    و دوستان زیادی که قبلا ان هارامی شناختم درهمان کویته پیداکردیم و همین  دوستان اصرار داشتند که به سوی ایران نرویم ودرکویته بمانیم ، قول میدهیم که به شما بد نگذرد. ولی ما که عشق ایران به سرمان زده بود  اصلابه این حرف ها توجه نمی کردیم ، با خود می گفتیم به یگانه کشور شیعه ، کشورامام خمینی و کشوریکه  مردم ما به جرمی  علاقه به امام خمینی طعنه ها شنیده اند و مردم مارا درافغانستان مزدور خمینی میخواندند و جوانان ما به عشق فتوایی خمینی به جنگ ها به شهادت رسیدند و دین ما خمینی و رهبری ماخمینی و ........

      اکثرنقاط کویته راگردش کردیم و مردم هزاره ی زیاد درکویته مستقر شده اند که اکثرا  پاکستانی هستند ووضع زندگی شان هم خوبند وخیلی هم به نژاد هزاره متعصب می باشند .

(مردم هزاره کویته پاکستان )

        که اکثراین مردم هزاره درزمان عبدالرحمن جابر که درافغانستان حکومت می کرد مهاجرشدند چون عبدالرحمن یک  فردی بی خدا ومستکبروبه تمام معنی ستم گربود مخصوصا به تشیع شدیدا تعصب داشت بقسمیکه او تصمیم گرفت تا مردم هزاره که شیعه درافغانستان می باشند همه رانابود کنند وکسی دیگر به نام شیعه درافغانستان نام برده نشوند ، به همین منظور تمام نیروهای دولتی را بسیج کرد که به هزارجات  به قصد نابودی کامل حمله کرد.

      دراین حمله سرتاسری به هزاره ها خانه ها را ویران و زنان وکودکان وپیران ، همه وهمه را ازدم تیغ می گذراندند وهیچ گونه رحم و شفقت وجود نداشت و هرگزعذر وناله وگریه نزد سربازان  پزیرفته نبود که تنها تیغ بودوگلوی نازک آدمی زاد   .

          فقط از مردم بی دفاع و رنج کشیده آن وقت چیزی که برمی آمد این بود،  که کشته بشوند ،هزارهزار نفر ازمرد وزن وکودک وبزرگ و کهنسال و شیرخوار ازدم تیغ این جلادان خون آشام گذشتند که مردم هزاره دراین کشتار 62درصد شان به خاک وخون غلطیدند و 40 درصد که از زیر تیغ کشتار قصابان حکومتی خارج سازند به شش  قسمت تقسیم شدند :                                 ( هزاره هایی که به چین رفتند )

1     قسمتی ازمردم هزاره   به چین فرار کردند که اکنون اثرازاین هزاره ها معلوم نیست چون باچینی ها هم قیافه هستند و شاید به مذهبی چینی ها ملحق شدند مردم ما تاکنون امکاناتی هم نداشتند که برای جستجوی بقایا ی این هزاره ها به چین سفرکرده وضعیت آنان را  مورد بررسی قرارداده تا ازسرنوشت شان اطلاع کسب کنند ، به هرحال سرگذشت غم بار پدران شان دراذهان فرزندان انتقال خواهی یافت وروزی اسرار آوارگی وپناهنده شدن پدران شان را ظاهر خواهند کرد.

 2 یک قسمت شان به سوی کشورایران آمدند که اکنون درمشهد ونواحی آن سامان مقیم گشته اند که مردم ایران به آنها می گویند خاوری های مشهد که این مردم باقی مانده هزاره های هستند که از دست عبدالرحمن جان سالم به دربرده آمدند ایرانی شدند.

      ولی متأ سفانه بعضی این مردم خاوری (یا هزاره های قدیم ) که درمشهد زندگی میکنند چو ن وضع  افغانی  درمشقت اند ، که مهاجرت و سختی آوارگی ازیک سویی ، و گرفتاری های  کشورافغانستان از سویی و تحقیر کردن مردم ایران به  آوارهای  افغان ازسویی ،  همه ی  این امور باعث می شوند که همین هزاره ها (خاوری های مشهد و اطراف ) اکنون ازمردم هزاره قدری ننگ عار داشته باشند  وخجالت  بکشند که ما به او بگوییم هزاره.

    . دوستم روزی درمشهد سوار برماشین همین خاوری شده بود وخیال کرده بود که این رانند ه افغانی هست به او گفته بود که همشهری ! واو بسیا ر عصبانی شده  وگفته بود افغانی پدرت و....

 وما متآسف هستم به این  خاوری (هزاره هاقدیم ) که  از اصالت و اصل وریشه خود ننگ وعار دارند وشهادت ورشادت پدران خود شان را که به جنگ عبدالرحمن ظالم به مرحله ظهوررسانیدند تمام فراموش کنند چگونه وجدان خود را راضی میکنند که بنیاد وریشه اصیل خود را نادیده انگارند درحالیکه اجساد  پدران بزرگوار شان تاکنون درکوه و برزن افغانستان درزیرخاک های آن سرزمین ندای مظلومیت سرمیدهند وبازبان حال خاوری هارا فرزند می خوانند .

    وایی برملتی که اصالت شجاعت وشهامت و قیام دربرابرظلم وبیداد داشته باشند ولی دربرابر برگه کاغذ به نام شناسنامه درطاق نسیان قراردهند و دل خوش کرده تمام فضایل مذهبی ودینی وحتّی شهادت ورشادت آباواجداد خود رافدایی یک برگ کاغذ کنند .(شاید این خاوری ها هم مشکلاتی دارند ومن بدون درک کردن مشکلات این مردم بیخود این مردم را محکوم می کنم )

 من هرگز به این مردم (هزاره قدیم وخاوری های کنونی ) نمی گویم ایرانی نباشید بلکه می گوییم ایرانی باشید و ایران مملکت خوبی است و لی هزاره گی خود را هم حفظ کنید چه می شود که ادم هم ایرانی باشد و هزاره باشد وبرادران همنژاد خود را که سال ها با شما هم آغوش درد ومحنت بوده اکنون درآغوش گرفته با مهربانی و صفا برخوردکنید .  

 مگرمظلومیت ننگ است، مگرآوارگی عاراست ،مگرفقر ونداری سرشکستگی است ؟   نه .  بلکه فخر است و مباهات که درمقابل ستمی ستم گران قیام کردیم دردفاع ازمذهب واصالت مان به این مظلومیت و بیچاره گی گرفتار شدیم و اگردرمقابل دشمن سرتعظیم فرود آورده و با دستان بسته تسلیم بودیم وصدای مذهب آنان را لبیک می گفتیم که دیگه گرفتاری نداشتیم  .

واگرگرفتارو فقر وتنگ دستی و آوارگی ننگ است چرا پیامبرخدا فرمود: فَقرُ فَخرِی : یعنی فقرافتخارمن است وامام حسیین وپیشوایان ما درسختی و گرفتاری بودند ولی ما به انان را الگوی زندگی مان میخوانیم و خود پیروان راستین آن بزرگواران قلم داد می کنیم ؟ ولی نوبت به هزاره ها که رسید از ایشان شرم می کنیم ؟!واگراحیانا پدرتان ویا  برادرتان فقیر شد وگرفتار گردید  ننگ تان می اید و ازش خجالت می کشید ؟ درحالیکه دین ومذهب ما مخالف این امررادستورمی دهند و اگرورق های  کتاب خدارا مطالعه  کرده باشید شرم و خجالت از گرفتار را به شدت مذمت می کنند .                 

                                            ( هزاره کویته )

 3    یک قسمت این مردم که جان سالم ازدست سربازان و قصابان عبدالرحمن بدر برده بودند به پاکستان فرار کرده بودند که اکنون افتخار می کنند که ما هزاره هستیم وحتی دربرخی جاها نام هتل رستوران و مغازه و....  اش را به نام هزاره تابلو می کنند که همه بدانند که این مغازه متعلق به مردی هزاره می باشد وبه نژاد وطائفه وقبیله اش افتخار میورزد.

             وما هم درکویته دربین هزاره ها مانند زمان که دروطن خود مان بودیم رفت آمد وبرخورد داشتیم وهیچ گونه مردم کویته دربرابر مردم هزاره که تازه از افغانستان وارد می شوند تکبرنداشته وخودرا به نام اینکه پاکستانی هستند به رخ  نمی کشند .

   و همین مردم هزاره پاکستان درکویته مساجد وحسینه های فراوان دارند ودرماهای محرم وصفر به همه امورات عاشورا اقدام می کنند و مسلمان تراز مسلمان هستند که هرروز فقط شعار اسلامی میدهند .

(هزاره کوهستانی )

         4 یک قسمت این مردم بعد از استقامت طاقت فرسا درمقابل لشکر خون خوار وقت جوانان و پیران و زنان وکودکان شان کشته شدند و دیگر فهمیدند که استقامت بی اثر است لذ ا انانیکه زنده مانده بودند ازدست عبدالرحمن ستم گر به کوها پناهنده شده  مانند مردم سرخ پوست امریکاه درغارها ودرّه  ها پناه بردند  تا  دست حکومت به انان نرسند یا به آسانی دست رسی به آنان نداشته باشند . 

                                    (هزاره های ترکستانی   )

         5 یک قسمت  هزاره های  سرپل ،نهرامام   و مزارشریف  وجاهای دیگری افغانستان زندگی میکنند که این مردم بعدازتاراج رفتن  خانه و کاشانه شان را درگیزاب و حومه  و دایه و اطراف وخلج وارزگان و... به دست مأموران حکومتی واله وحیران شدند زیرا قصاّب دوران یعنی امیرعبدالرحمن ملعون تمام ساحه ارزگان وگیزاب را زیرساتورقصّابی قراردادند وتمام دارای وزمین وهستی شان را  به کوچی هندی سپرد.

    وحالا یا باذلّت وخاری درگیزاب پشتون های غاصب را نظاره کنند که درمیان زراعت ها وباغات وزندگی شان دارند کیف می کنند وتمام مایملک شان را تصرف کرده به خنده وقهقه مشغول اند وصاحبان اصلی زمین با لباس ژولیده وخاک آلود به خدمت گذاری همین غاصبان بپردازند .

یا نه ، این سرزمین را برای همیشه ترک کنند .زیرا: خاری، ذلّت ننگ وعاربرای هزاره است زیرا پیشوای آزادگان امام حسین  برای پیروان خودیاد داد که:( مرگ باعزت اززندگی باذلّت بهتراست) . این تصمیم نیزبسیارسخت است چون دل بریدن از خاطرات شیرین کودکی ،گورستان پدران ومادران ، زمین وزندگی ، رود زیبای هلمند ،اقوام  ، قبیله وهزاران دل بستگی وعلاقه مندی دیگر که هریکی ازاین دوقضیه کمرشکن است ولی چاره چیست ؟ باید یکی ازاین دوامررا انتخاب کنند !.

      تابالاخره رنج وعذاب ودل های ناآرام به لطف پروردگاربه تسکین اندک میرسند وآن ، مرگ لعنت باری امیرعبدالرحمن جباربود که دل هارا اندکی شفادادورنج ها کاهش یافت  .

          و ملک حبیب الله فرزند ش به تخت می نیشیند که اعلام می کند که مردم هزاره هم از جزء مملکت ماهستند نباید فرار کنند ودیگرقتل وغارت وچپاول تمام شد وهرآنچه پدرم انجام داده مسئولیت آن با خودش است ومن مسئول کارخودم هستم وزمین غصب شده به صاحبان اصلی شان برگردانده می شود .

مردم ارزگان وگیزاب ودایه ازاین فرصت واعلام پادشاه استفاده کرده عریضه ی اندوه باری را به ملک ارائه میدهند . اگرچه پادشاه به اعلامیه خودش عمل نمی کندیا اطرافیان نمی گذارند عمل کند، زمین های به غارت رفته را به صاحبان اصلی عودت نمی دهد ولی برای غارت رفته گان زمینی بائری درسرپل ونواحی ونهرامام و.... حواله می دهد.                            مردم غارت رفته همین را نیزغنیمت شمرده وازسرزمین اجدادی برای همیشه خداحافظی می کنند اگرچه به شدت این امرمهاجرین را  آزارمیدهد ولی ازنوکری به پشتون ها وکشته شدن بهتراست .

نظرمن : اگرچه این مهاجرین حقیقی وغارت شده گان شجاع اکنون ازدنیا رفته اند ولی غمبارترین روزها رادیدند وتلخ ترین رویداد را چشیدند ومن به سهم خودم اکنون ازخداوند برای تمام شهیدان هزاره و مجاهدان راستین ومهاجرین صیمانه ومخلصانه طلب مغفرت و غفران دارم و بهترین جایگاهی بندگان صالح را برای این عریزان مسئلت می نمایم .        

         حالابعدازدرگذشت 113سال ازاین واقعه وحشت ناک وضدّ بشری می گذرد وتاکنون پس زلزله همان کشتاروغارت ولگدمال کردن حقوق هزاره ادامه دارد وعبدالرحمن پلیداین پایه سنگ راگذاشت وپادشان بعدی نیزبه حدّ توان ازآزارواذیت وسرکوبی هزاره ها کم نگذاشتند درزمان نادرشاه ملعون وفرزندش محمد ظاهرنیزبه انواع گوناگون این مردم بی دفاع را زجروآزاردادند وخراج ومالیات کمرشکنی که بدوش هزاره گان گذاشتند وبه بهانه های مختلف زمین های هزاره ها را به کوچی ها ی هندی واگذارمی کردند که برخی این جنایت ها دربخش دیگر(نامداران شارستان ) نوشته ام که چه بلاومصیبتی که این شاهان نژاد گرا به هزاره ها آوردند .

وحالا وظیفه فرزندان آن مردان شجاع هزاره درحال حاضر چیه ؟مخصوصاً فرزندان هزاره ی که ازمنطقه غارت شده به جاهای دیگر مهاجرت کرده والان به یک امنیتی نسبی یا به نان ونوایی رسیده اند؟

مانند فرزندان مردم ارزگان وگیزاب ودایه و .... که حالا ترکستانی شده اند چه کارباید بکنند ؟ واقعاً باید اشک چشمان مادران وپدران شان را که چون سیلاب روان بودند واجساد به خون آغوشته ی نیاکان را که یکی پس ازدیگری سربریده شدند را به نام ترکستانی فراموش کنند ؟!!!!! .وآن وحدت ویک پارچه گی هزارگان را که برای دفاع ازیکدیگر جان میدادند وبرای دفاع ازحیثیت هزاره خون ومال شان نثارکردند وزمین های مزروعی به خاطر مذهب وکیان به دست دشمن افتاد را نادیده بگیریم ؟

فقط به نام اینکه ترکستانی شده ام وبینی ما بلند شده وچشمان ما شباهت به پشتون ها پیداکرده وحالا قیافه ما شبهی پشتون گردیده وما دیگراز غارت گرا ن متماییز نمی شویم ، همان اعمال غارت را درحقّ برادران ما ن انجام دهیم ؟!!!!!!!!!

به چند نمونه ازاین بی انصافی ها اشاره می رود :

 

      1  هزاره های ترکستانی !   اکنون به مردم که از آبرووحثیت و زمین و ملک وهستی هزاره دفاع کردند واصل وریشه شان هستند لفظ کوهستانی را به عنوان طعنه وحقارت استعمال می کنند .

      2 به  زنی که ازنظر قیافه  هزاره ی اصیل باشد  می گویند : قیافه اش مانند کوهستانی کک  هست . واین بزرگوار  نمی داند که همین زن هزاره بیان گری بنیه  وهویت مردم شجاع هزاره است و اوومانند او    شیران غران هزاره را  تربیت کرده  وپرورش دادند  که طول مدت انقلاب ازکیان ودین ومذهب دفاع کردند و که اکنو ن هزاره  درکابل بلکه درتمام دنیا مطرح است . وزیران کشورافغان ،  نمایند ه ها ی مجلس ،  سفیران و استان داران که دردولت افغانستان ومراکزعلمی و اجتماعی وخدمت رسانی می کنند تربیت شده همین کوهستانی کک هستند.

   اما تو به غیرازمباهات ( ترکستانی )بودن هدیه ارزشمند تری داری که روکنی تا ارزش برتری ات نسبت بکوهستانی کک باشد ؟ یا فقط به چشمانت که به پشتون شباهت پیداکرده وقیافه ات به سمت نژاد دیگرتمایل پیداکرده افتخارمی کنی ؟

ناگفته نماند که : که برخی  این مردم  نجیب وفهمیده و مومن و صادق و خدا ترس هستند بلکه درتجاوزروس به افغانستان افتخارات نیز به ارمغان آوردند وشهیدان سرپل واطراف همواره مورد احترام و تکریم بوده اند وپیکاراین دلاورمردان ونجابت درستکاران و خون شهیدان  هرگزبه گفته های بیخردان ملوث نگردد .

  واقعا درست کاران وخرد مندان میدانند که که اگر مردم کوهستان نباشند ما نسوار بدخواهان و کینه توزان نمی شویم ومیدانند که مردم هزاره باشند  که ما باشیم و میدانند که جوانان هزاره ناب ترین جوانان عالم هستند .

3درزمان هجوم طالبان که اعمال ددمنشانه ی عبدالرحمنی را تکرارمی کردند وهزاره های بی دفاع را  سرمی بریدند برخی هزاره های رنج کشیده به ایران پناه می آوردند. یکی از همین ترکستانی ها متمدن ازقم به ساوه آمده بود درمجلسی داستانی را این گونه آغازکرد: من امروزدرقم بودم درجلو حرم حضرت معصومه یک کوهستانی را دیدم همرای زنش تازه از افغانستان رسیده بود ومن ازوپرسیدم که ازکجا آمده اند ؟ گفت: از افغانستان همین الان رسیده ام . ومن سوال کردم که : چرا نماندی وآمدی ؟ . کوهستانی گفت : ناموس ما به خطر بود . ومن به چهره زنش نگاه کردم اززشتی حال آدم به هم می خورد .وبه اواشاره کردم وگفتم : همین ناموس به خطر بود !!!!!!!!!!!.

وقتی اوداستان وتحقیرش را بیان می کرد تمام اهل جلسه خنده می کردند ویک نفرپیدا نشد که ازگفته ناصواب این ترکستانی انتقاد کند .

این 3 نمونه بود وهزاران نمونه دیگر وجود داردوامّا پرسش این است که پاداش خدمت به مذهب تشیع و جان سپاری و جانثاری یک قرن واندی همین است ؟. هزاره ی که هزاران زخم زجروآزار دردل وکوله باری از رنج ومصیبت دردوش وداغ بیشترازیک قرن قتل وغارت وضرب وشتم را درجگر وانواع تحقیر وتوهین را ازجماعت سه کشوردنیا را درخاطره دارد وتوکه هزاره ی (فقط چشمانت پشتون شده و قیافه ات کمی شبهی ازبک تاجیک گردیده) چرا داغ میزنی ؟ حدّاقل یاد بیار رنج پدران شجاعت را وهمدردی نیاکانت را واتحاد ریشه واصالتت را تا وجدانت بیدارشود که ازتیشه زدن به ریشه ات دست برداری .

یک داستان جالب وشیندنی ازکربلا :

درزمان هجوم امریکاه درعراق، یک رحمتی به مردم افغان شد که توانیستند به کربلا بروند ومن نیز همرای برخی همو طنان به این رحمت نائل شده عازم شدیم .

حالا روزی همرای رفیقم به نانوایی رفتم وچندین نفرعراقی و وپنج نفرافغانی ویک نفرایرانی دردوصف ایستادیم .نانوای عراقی خیلی ازایرانی تنفرداشت (حالا علت اش رانمی دانم) نان هارا جمع می کردوازعراقی می پرسید :چندتا می خواهی ؟ به تعداد درخواست به اومیداد وبعدازافغانی میپرسید چندتا میخواهی ؟ به آن نیز به همان منوال نان میداد ولی مردی ایرانی زائر خیلی معطل شد .بعدازایستادن زیاد حوصله اش سررفت ، بعدبا احترام وادب روبه نانواکرد وگفت : من خیلی معطل شدم .

نانوا بسیار به تندی وخشونت به زائرایرانی پرخاش کردوبه فارسی وعربی بدون موجب دشنام گفت . ایرانی صف را رها کرد، به شدت دلگیر وناراحت شد ه بادست خالی برگشت .هماندم ما نیز نان گرفته داشتیم برمی گشتیم . مردی ایرانی به سمت ما آمد درحالیکه خشم وناراحتی ازچهره اش ظاهربود گفت : حاج آقا دیدی ! این عربهای ملخ خور وبی ادبی بی شرف را ؟! حیف کربلا است که درکشوراین ها است وحیف یک کشوراسلامی است که برای این ها باشد ، صدام لائق این هاست .

 من فقط سخنان اورا گوش میدادم وباتکان دادن سرتصدیق می کردم ولی رفیقم جلو آمد وگفت : این ها از شما ایرانی ها یاد گرفته که حق ما می کنید.!

ایرانی ازشنیدن این کلام دوباره احساساتی شد ، گفت : ماچه کارتان کردیم ؟ همواره به شما خوبی می کنیم ودرصف نانوایی با احترام برخوردمی کنیم .

رفیق من گفت : این عرب نیز به توخوبی کرد واحترام کرد .این توی که داری به خود می پیچی ودرونت می سوزد ولی عربه که دارد ازکارش کیف می کرد وهرگزمتوجه نشد که زجرمی کشی .اوفقط لذت برد .

وباید ازتوپرسید که چه کشیده ای وشما نیز ازما بپرسید که شما خوبی می کنید یا مانند این عرب زجرمان میدهید که خود متوجه نیستید .

ایرانی مردفهمیده و هوشیار وفهیم بود .درحالیکه خشم اورااحاطه کرده بود ولی با آرامش سرش را به قصد تصدیق تکان داد وگفت : راست می گویی آدم که کسی را به زبان آزارمی دهد خودش لذت می برد وهرگزمتوجه کارش نیست که درقلب طرف چه کارمی کند ، وما باید از شما بپرسیم که برای شما خوبی میکنیم یا نه .نه اینکه خودمان قضاوت کنیم .  

حالا اشاره ام به دوستان ترکستانی است که بازبان که هزاره ها اهانت می کنید اصلا متوجه نیستید که چه کارمی کنید که امام علی فرمود :

برای زخم شمشیر مرهم است که زخم را خوب می کند ولی برای زخم زبان مرهمی نیست .

جَرَاحَاتُ السُنانِ لَهَا اِلتِیَامٌ      وَلاَ یَلتَامُ مَاجَرَحَ اللِسانُ.