سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

خاطرات جاغوری+بازارسنگ ماشه+سیر قول سنگ ماشه+انگوری جاغوری

ازمالستان به سویی جاغوری

ازمالستان به سوی جاغوری رهسپار شدیم.من  اول به نزددوست عزیز م اقای احمد اصغری غلو که درچند صفحه پیش ذکراو گذشت رفتم و قصدمن از دیدن او  این بود که این رفیق شفیق  ام را  همرای خود  به سوی ایران ببرم  ولی وقت وارد مدرسه (المی توی جاغوری) شدم که سرپرستی آن به دست  اقای توسلی المی توقرارداشت و دوستم به مسافرت به چهل دختران  رفته بود وبرای اونامه نوشتم و پیام گذاشتم .

(بازارسنگ ماشه  )

     وما سه نفری روانه سنگ ماشه  شدیم وسنگ ماشه مرکز السوالی جاغوری  می باشد واین ناحیه بزرکترین منطقه این السوالی می باشد واین بازاربزرگ وامکاناتش وفور وکاروکاسبی وتجارت رونقی قابل ملاحظه ی دارد .

 و تصمیم گرفتیم :حالاکه ایام محرم  نزدیک شده درهمین منطقه ی خوش آب وهوابمانیم که مردمش خون گرم وشریف ومتمدن تری ن مردم هزاره گان به حساب میاید ،باید ازهم جداگشته هرکسی سمت وسویی می رفتیم تا  شاید به برکت امام حسین روضه ی نصیب شد وخرجی سفرایران تأمین گردید وبدین منظور رفیقم بلافاصله براه افتاد  .

 من با رفیق دوم ماندیم واو اصرار داشت که درسنک ماشه برای یاد گاری عکسی بگیریم ورفتیم باسماجت او به عکاسی رفتیم ،  وبه عکاس  گفتیم که:  اگرالان  عکس بگیری وکی  به ما تحویل مید هی وما مسافر هستیم وعجله داریم و عکاس گفت تاپنچ ساعت دیگرعکس تان آماده است وبیایید ببرید.

ساعت حدوداً نه صبح است ازعکاسی بیرون آمدیم ودرکناررودخانه که نزدیک بازار قرارداشت رفتیم ولباس وتن را بدرستی شستشو دادیم ونزدیک غروب به سوی عکاس خانه برای تحویل گرفتن عکس برگشتیم  ، طبق وعده اش عکس را مطالبه کردیم ولی او گفت : امروز عکس شما آماده نه شده است  فردا بیایید !.

     مجبورشدیم به هتل (سماوار)رفتیم  وصبح امد یم  گفت:الان آماده نه شده  غروب برگردید! و غروب امدیم عذر خواهی کرد که صبح بیایید و صبح امدیم گفت : غروب بیایید عکس تان راببرید وخلاصه مارا به مدت سه روز معطل کرد   تا آخرگفت فیلم باقی مانده تاتما م نشود من  نمی توانم عکس تان را ظاهر کنم ، اگر دوتا عکس دیگر  بگیرید که فیلم  تمام شود من فورا عکس تا ن را ظاهر ساخته به دست تان میدهم والا باید منتظر بمانید .

        ماهم  مجبورشدیم درآن شدت کم پولی دوعکسی دیگر را نیز قبول کنیم  تا فیلم این اقای عکاس تمام بشود که عکس ما را بدهد برویم دنبال کاری مان .

      فیلم  تما م شد و عکاس عکس هارا ظاهر کردخواست به ما تحویل بدهد که باید پول های سه عکس را  میدادیم ، دوستم  پول را شمرد به دست او داد عکاس پول روی میز خود گذاشت ورفت درتاریکی خانه  شاید  کاری داشت ودوستم فورا پول را  که روی میز گذاشته بود برداشت درجیب خود انداخت ،عکاس عکس هارا به ما تحویل داد وخدا حافظی کردیم وآمدیم  .

       بعد ازبیرون آمدن نزدیک غروب بود من به سویی ورفیقم  به سوی رفت،شب به قریه ی که ازبازارسنگ ماشه زیاد فاصله نداشت آمد،آن شب، دوم محرم بود داخل حسینیه شدم و منتظر تجمع مردم نشستم که ناگهان یک نفر شیخ جوان همرای چند نفردیگر وارد شدند وبرخورد شیخ اخلاقی وصمیمی بود .

    نام این قریه سیرقل ونام شیخ آقای فقهی بود وهنگام اجرای برنامه وشیخ خواست که لحظاتی کوتاهی بخوانم ومن نیزقبل ازهرچیزمقاصد م به بیان کردم که قصد سفرایران دارم ودنبال جای هستم که خرجی سفرم تآمین شود .

(مردم سیرقول  و سنگ ماشه )

مطلبی ده دقیقه اراد کردم اگرچه محتوی نداشت ولی روضه را به سبک شارستانی ها بیت های سید لرگشتک را آوردم ، برای مردم کاملا بدیع وجذّاب بود وشاید امام حسین کمک کرده باشد ، به هرحال مردم همان قریه مرا به عنوان ملای محرم انتخاب کردند و ازشیخ دیگر عذر خواسته اورا راضی کردند ومن هم ازرفتن شیخ ناراضی نبودم . اگرچه کارم اخلاقی نبود ولی چاره نداشتم،چون ادامه سفرم به ان بستگی داشت . 

       باالاخره  دردهه ی محرم درخدمت مردم سیر قول بودم ، شب روضه خوانی وروزها دوستان  درقریه (نوده ) الیاد ، سبزچوب ، خیلی از جاهای دیگربه خانه اقوام ودوستان شان می بردند و بسیار خدمت وعزت و احترام کردند ، سیرقولی ها به خاطرلطقی که داشتند وبه جهت اعتقاد ات پاکی شان به  ایمه طاهرین علیهم السلام ازمئانست واحسان دریغ نورزیدند .

    آن موقع درمناطق شارستان ،بامیان ودایکندی وسائرمناطق هزاره نشین بلندگو وبرق نبود ولی درحسینه های جاغوری برق ،بلند گو بدرستی فعّال بود ومن نیزاولین باراست که بابرق وبلندگو اجرای برنامه می کنم وحالا این امرمرابه شدت هیجانی میکرد که ازسویی : الطاف واحترام بی سابقه . وازسویی بلند گو. وازسویی : جوانان با سبک دل نشین شان نوحه می خواندند حتّی شب ها ی محرم نغمه های حسینی ازهرسوباصدایی دل نوازنوحه خانان به گوش می رسید که برای من کاملا بدیع وجالب بود ، مرا بدرستی به حال وهوای دیگری میبرد ومانند شهد شیرین درتمام وجودم رسوخ می کرد، لحظاتی چشم به هم گذاشته به این صداها ازصمیم قلب توجه می کردم ازشوق اینکه صدای شعارشهیدان کربلا چه خوش است ، اشک ها یم روان ودلم غرق درشورشوق هوای کربلا می گشت .

 اینکه میگویند : درزمان آخرزمان هیچ کسی نباشد که به سلطنت وپادشاهی نرسیده باشد ،اگراین خبرصادق باشد، همان روزها پادشاهی من بود که زود گذشت ولی خاطره آن سلطنت که  ازجانب امام حسین ارزانی شده بود یکی ازبهترین لحظات عمرم محسوب می شود، الان که دارم این خاطرات شیرین وجذّاب را می نویسم آه سرد ازدل پردرد بیرون میدمم ویاد آن صخنه های خلوص وصفا ومریدان باوفا وسرزمین ازجنس عشق ومحبت، به ذوقم  آورده ازاینکه :کنارجوی آب بنیشین گذرعمرببین را زمزمه میکنم.  

 دردل ازآنها خوشنودی ام را به خدای متعال عرضه میدارم وبرای تمام مریدان ازخدای طلب رحمت دنیوی واخروی ارزو می نمایم .

   روزعاشورا تمام شیعیان حومه سنگ ماشه از هرطرف به سوی بازار بادسته های سینه زنی وزنجیرزنی می آ یند ، به خصوص جوانان به نوحه خوانی وسینه زنی مشغول می شوند جمعیت فراوان از زن ومرد و کودک وبزرک وبه سروسینه زنان به عزاداری سروروسالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام ویاران باوفای آن حضر ت  به سوی بازار سنگ ماشه رهسپارگشته عزاداری باشکوه وبرنامه های جالب درآن روز به اجرا درمیایند، به قسمی که اگر کسی  لحظه فکر کند درمی یابد  اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود برای حسین درقلب های مؤمنین حرارت است که تاروز قیامت سرد نمی شود ، این روایت شریف به خوبی  مصداق پیدا کرده است  .

     تاشب سیزدهم محرم عزاداری ادامه داردوروزدفن شهیدان کربلا مجالس به طورعموم پایان می پزیرد و محبت سالارشهیدان درتمام وجودشیعیان ریشه دارد ودل بستگی وعلاقه مندی اهل بیت عصمت وطهارت درخون مردم هزاره عجین شده . 

        روز سیزدهم با هدیه ی مریدان سید قولی قصد سفرم را تجدید کردم و سوی انگوری که بادوستان قرارداشتم راهی شدم  باپای پیاده ازراه داوود حرکت کردم و نزدیک ظهر به انگوری  رسیدم.

     دوستان درمحل قرار درانتظار به سرمی بردند اگرخستگی راه هم بود با دیدن دوستان برطرف گردید ، حالا حدودا سیزده روزاست که یکذیگرندیده ایم وهرکسی خاطره ها داریم که به همدیگرنقل کنیم وسروروشادی دردل ها کاملا حکم فرما است ، زیرا : اولا غصّه پول بدرستی ازما رفع شده ودوستان نیزبه قدرکافی پول آورده بودند اگرتمام این ها به ببرکت امام حسین علیه السلام بود رحمت خدای متعال . دوم اینکه : دوستان سالم ، لب ها خندان وچهره موج شادی دارند.

(بازارانگوری جاغوریی وحزب وحدت اسلامی )

        درانگوری آدم دزد وسارق وراه زن و کلاه گذار بسیار فراوان می باشد که پیداکردن فردی امین دشوار است ازطرف دیگر حزب وحدت اسلامی درهمان زمان درانگور ی پایگاه داشت که افراد این حزب هم مانع رفتن به پاکستان می شد ند که باید پول میدادیم تا این ها مارا برگه عبوربدهند ،اگرچه نامه عبوراین ها هیچ گونه ارزشی درمسیرراه نداشت زیرا بعدازاین لحظه دامنه فرمان روایی حزب وحدت تمام می شد وانگوری آخرین قلمروی این بود وفرمان روایان حزب هم میدانیستند که نامه ما دیگر کاربرد ندارد ولی ظلما وعدوانا پول می گرفتند وبدون برگه اجازه قدم برداشتند نمی دادند .

به عبارت دیگراینکه : حزب وحدت هزاره بدذاتی وخیاثت اش را به فقیران مسافر ازهزاره خودش نشان میداد . زیرا : این کارشان یک نوع دزد ی وچپاول وغارت گری بود ولی سرپوش می گذاشتند که به خاطر برگه ی عبور پول را دریافت می کنیم که بعد چند قدم برگه دیگه فاقد اعتبار بود .

 (به سویی پاکستان ازانگوریی )

         به هرحال ما برای این راه زنان سرپوش دارچیزی ندادیم و راننده ی مورد اطمنان یافتیم که یک ماشین جیف چهار درب داشت وبا او  قرار کردیم که تا کویته پاکستان هر نفرهشت هزار پول افغانی  بدهیم .

         وشش نفر سواروبه سفرادامه دادیم واگرچه خیلی نگرانی واضطراب داشت اولا: تاکنون به این سفر آشنایی نداشتیم . دوما : دیگه مسافرت درمیان مردم پشتون نشین بود که  دشمنی آنان را با شیعیان وهزاره بخوبی آگاه بودیم ومیدانیستم که وهابی های آن هاکشتن شیعه عین ثواب و رضایت خدا میدانند ، به هرحال با توکل به خداوند متعال حرکت را آغاز کردیم وچند دقیقه ی بیش ترنیامده بودیم که هزاره نیشین تما م شد وازآن بعد سروکارما با پشتونها بود که هرگز ندیده بودیم ونمی دانستیم که چه بلای به سری ما خواهد اورد .

           که این بدگما نی به سبب حاکمان افغانستان به وجود آمد ه زیرا :حکومت افغانستان  درمدت که  تاریخ درباره حکومت پشتون ها ثبت کرده ،هیچ وقت به هزاره ها روی خوش ورفتارعادلانه نشان نداده فقط ارمغان این ها ظلم بیداد و ستم گری که به هزاره گان بوده و این سرکوبی باعث شده که مردم هزاره به  پشتونها بد گمان باشند .

اگرچه پشتونها نیزیکسان نیستند ، شریف و نجیب وبا سوادبسیار دارند که حتی درزمان حکومت عبدالرحمن جابروقت پادشاهی قصّاب دستورقتل عام هزاره را صادر می کند عالمان دینی شان به این امرمخالفت می ورزند واعلام میدارند که: ما بدون موجب فتوا به قتل مسلمان صادرنمی کنم امّا قسمت شان متعصب اند که آن نیزازجهالت ،بی سوادی ونافهمی سرچشمه می گیرد.اگربدون تعصب مذهبی منابع شیعه را بررسی کرده ومطالعه کنند این تعصب ها وآدم کشی کاهش میابد ولی متأسفا نه دوستان بدون مطالعه اسناد قضاوت می کنند وبدون بررسی حکم صادرمی کنند .

اگراحیاناً کسی ازدوستان اهل سنت این قسمت ازاین نوشته را بخواند وتقاضا دارم که به این آیه قرآن برای یک بارکه شده عمل کند (اَلَّذِینَ یَستَمَعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه اُلئِکَ الَّذِینَ هُدهُمُ اللهُ ، اُولئِکَ هُمُ اُلُواَلبابِ ) سوره زمرآیه هجده)) کسانی که گوش می کنند کلام را پس هرآنچه که نیکواست متابعت می کنند ، اینها کسی هستند که خداوند هدایت شان کرده وصاحبان عقل اند .

ودوستان نیزمنابع چهارگانه شیعیان را برای یک بارکه شده مطالعه کنند بعدازآن قضاوت کردن شان کمی به صداقت ودرستی نزدیک است ولی بدون مطالعه وبدون تحقیق دشمنی وعداوت ازروی تعصب عقلا ناروا وناپسند است ، زمان پیامبرخداوقت ایات قرآن درکنارکعبه خوانده می شد مشرکین بدون تحقیق شوروغوغا می کردند تا صدای رسول خدا نشنوند وبرخی پنبه درگوش می کردند که اصل ماجرا آگاهی نداشته باشند.