سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

مدرسه ولی عصر سفید غو ورس +خاطرات شیوقول ورس+ ورس بامیان ومدرسه

 

مشکلات مدرسه سفید غوورس  :

 

 

       اول اینکه دراین مدرسه همواره نیش زبان خارجی خارجی بود، به قسمی که اشاره رفت حق رأی ، حق نظر ، سخن گفتن درموردی را نداشتیم به این بیان مدیراعلام میکرد که خارج ها حق نظرورأی را ندارند .

      شاگردان  مدرسه به 50 نفر میرسید ند تاسردی زمستان همه واله وحیران مانند گلّه بی چوپان،‌ نه ازمدیر خبری بود،نه مسئولی ازحال شان آگاه بود ، نه آشپزی داشتند که نان آماده کند! همه وهمه سرگرم کارها شخصی بودند یعنی ازماه دوم بهارمسئولین دنبال کاروبارخودمی رفتندوپائیزکه  کار تمام شده  دیگربرف زمین را پوشانده  وسرما کارهای شخصی را  مختل کرده   و وقت خوردن رسیده ، باید از نان مفت ، بدون زحمت که همان  بیت المال مسلمین وزکوة وسهم امام  باشد به بهانه ی  آخوند بودند ظاهرمی گشتند.

  ** هنگامی که برمی گشتند هریکی مسؤلی دل سوز،  استاد اخلاق ، مبلغی خستگی ناپزیر ومدیری با تدبیربودند وهریک پستی را عهده دار شده حدیث کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مُسْؤُلٌ را زمزمه می کردند ومدت های مدید  طلبه های بیچاره  بدون اشپزو بدون کمترین امکانات با سختی وتلخی سپری کرده اند این ها خبرنداشته اند،حالا این  شکم پرست ها ی بی درد، ومنصب داران نالایق ،مدیریت مکّار حالا که غذا و نان و امکانات  تهیه وآماده است برای خورند باید حضور عالمانه شان را به هم میرساندند ،واقعا هروقت مستند طبیعت را نگاه میکنم که شیری به گوزن یا آهوی حمله کرده واورا صید می نماید بعد ازچند دقیقه  لاش خورظاهرمی شوند فورا به یاداین عالمان شکم باره می افتم .    اینکه میگویند : وقت امام زمان علیه السلام بیاید سراین آخوند ها از بدن جدا می کنند که جوی خون راه  بیفتد .  قطعا (اگرصحت داشته باشد ) مصداق بارزش همین آخوند هاهستند که با  حیله  ونیرنگ دینی  ازنام آخوند و اسلام سوء استفاده نمایند وازاموال  بیت المال شکم بزرک کنند  ،درهنگام خدمت رسانی چون موش درلانه هاشان بخیزند

·        استاد بزرگوار حضرت محمد زکی حفظه الله که درصفحات قبل اشاره رفت ازتقوا وفضیلت این بزرگوار مطلب را بیان داشتم ، ولی رابطه به سرازیر شدن اینهاو خوردن بدون استحقاق از بیت المال کوتاهی از خود نشان میداد خصوصا  همین مدیر مدرسه راکه  جوانان  با استعداد و خوش ذوق  را مدت ها به حال خود شان رها کرده  و عمر گرانمایه  این ها را  تضییع نموده ، از درد وگرسنگی شاگردان بی اطلاع  حالادرفصل سر ما  اسکت را محکم تکمه کرده   وحالت عارفانه  به خود گرفته  با چهره سلمان فارسی نما اش وارد مدرسه می گردید  وهیچ کسی  از این  مسؤ ل نامسئول سؤا ل نکند که آقای سلمان فارسی  تو که عهده دار این مسولیت سنگین هستی و تا کنون کجابودی ؟!  ازا حوال واوضاع  که تاکنون سپری شده اصلا اطلاع داشتی؟!

       این مدیر قیافه ابوموسی اشعری را به خود گرفته بود با چهره بسیار دل سوزانه ، وگفتار مشفقانه که زبان حال او حکایت از این داشت که تمام  اداره و انتظامات مدرسه به  تارموی او گره خورده است  و نام اش را نیزگاهی ناصری می گذاشت وگاهی هم به  فاضلی تغییر میداد  واخرندانیستم که این اقای مدیر فاضلی هست یا ناصر ی  یا چیزی دیگر .ازبرولک هم بود  

·       برخی خصوصیات مدیر به شرح زیر بود :   

·         1 هرحرفی میزد خیال میکردکه سخن اش کلمات قصاردیگری خلق می کند، هرلحظه ازدلش حکمتی به زبانش دُرمی افشاند ! ومیگفت : آه آه عجب سخن ها میگم ولی کسی پید ا نمی شود که عمل کند . که این کارش هرروز تکرار می شد، 

       2-  همیشه دکمه ی اسکت اش رامحکم  می بست بهار، تابستان ، زمستان که خیلی غیرمعمول وخنده دار بود - حالا این کارش به من مربوط نمی شد ..

3 خیلی متعصب بود فقط سرش را مانند کبک درزیری برف کرده بود وجای دورتررانمی دید ،یعنی وسعت نظرش خیلی کوتا ،سینه اش بسیارتنگ ، سطح فکرش بسیار اندک بود و خیال می کردکه دنیا همین است که الان دردستان او است وآن طرف کوتل را خارجی واین طرف را داخلی میدانست ومدام کلمه خارجی به زبان مبارک این مدیر بود که بود .

     وخیال میکرد آنکه درکتاب ها نوشته شده  خارجی ها  !، حتما  خارج ازشیوقل را منظور دارد! ،‌ٌ  واین بیچاره ی  بی خبر شاید به خاطر استاد بزرگوار نمی توانیست اقدام کند که به قول خودش خارجی ها را  از مدرسه اخراج نمایدوازوجودخارجی ها چه زجری را تحمل کرده !! وچه بارسنگینی را بردوش داشته ! که هنگام حساب  حتما آن بارسنگین را کنارمیزان تحویل خداوند خواهد داد وازچهره سلمان گونه اش را پرده خواهند افگن !  .         

                          (  نتیجه این همه طول وتفصیل :

 خلاصه کارهای مدرسه را انجام شده به مدیرخدمت گذارتحویل دادیم و هرچه خرید بودبااورفتیم خرید کردیم و آ وردیم!  والان خیال ما برای زمستان کامل  راحت شد که  الحال همه امکانات مالی ومواد ارتزاقی  رافراهم ومهیا ساخته ایم باید ازاین بعد بدون دغدغه فکری به درس وبحث ما  مشغول گردیم ،ازاین طرف استاد بزرگ به سمت ایران رفت .

·        تاهنوز استاد به جاغوری نرسیده بود همین اقای مدیر یقین پیدا کرد که دیگر از وسط را ه باز نمی گردد در همان روز دستور صادر کرد که باید خارجی ها  مدرسه را هرچه سریع ترترک کنند  و درهمان روزهر پنچ نفر را اخراج کرد وآن هم درفصل زمستان و هوای سرد و راه های عبور ومرور بسته  وکوتل های پر از  برف  یخ بندان  .

·         ما که اصلاباورمان نمی شد که این گونه اعمال غیر انسانی ازمدیر مدرسه ی باقیافه روحانی که ازدهان نحسش همواره آیات کلام خدا ترجمه می شد وروایات اهلبیت را برای هدایت دیگران تفسیرمی کرد وچهره  سلمان گونه اش این را میرسانید که گویا  شش دانگ بهشت  به اسم اوسند خورد ه است .ولی حالا  مارا به جرم اینکه از منطقه سفیدغو نیستیم اخراج کند ! حالا ما درفصل زمستان چه کارکنیم ؟ راه مسدود وکوتل ها یخبندان  درسرزمین غربت سرگردان وحیران!   .

·          مجبور شدم نامه مفصلی که درآن نامه ، ازخدماتی که  به این مدرسه انجام داده ام بنوسم!  وهمان 10ماده فوق الذکررامفصل به کاغذ تحریر کردم وتمام مشکلات و موانع را دران کاغذ اوردم  ، ودرهمان نامه نیزشرح دادم که  توای مدیر ! درحقیقت خائن هستی ومن خدمت گذار!! . چگونه بااین خدمات درخشان وزحمات فراوان ، با کمال پروروی و غیرانسانی مارا بدون موجب دراین فصل اخراج می کنی؟.

·     وباز من متذکر شدم که ای مدیر من درشهرستان روی رفتن ندارم  فقط بگذار درهیمن زمستان بمانم وسه ماه بعد دیگر میرم درجای که تومرانبینی ومشکل من همین سه ماه است .

·               خدا ورسول وامامان و مقدسات را جلو آوردم که مارا اخراج نکن ولی این آقای سنگ دل و متعصب وجاهل قبول نکرد که نکرد ورفتم نزد او به شدت تمام اشک ریختم ، به زبان حال وقال به اومانند یک درد مند اظهارمشکل  کردم ولی او هرگز دلش  نرم نه شد ،فرضاً استادبزرگ چنین دستوری صادرکرده! حالا که ما ملتمسانه تضرع می کنیم و باقسم وشفاعت ازمقام تو خواست می کنیم که مرابگذارسه ما درس بخوانیم ! . واقعا! خلاف شرع وقتل نفس وتخریب خانه ی کعبه را که نخواسته بودیم !بی انصاف ! توعالم وراهنما هستی! پس رحمت وشفقت وانسانیتت کجا رفته ؟!بی مروت !بامردم سفارش ترحم میدهی ! حالا آن قدربی وجدان شده ای که  اشگ دیده گان دلت را نمی سوزاند ،ناله نوجوانان احساسات خفته ات را بیدارنمی سازد !!  

·              وفردی رااز مدرسه واسطه کردم و واو هم به شدت تمام خواهش وتمنا کرد ودلیل های قابل قبول ارائه نمود   وبالاخره سید مرتضوی دوست صمیمی  را فرستادم و گفته های سید نیز به دل سنک و پرقساوت او تأثیر گذارنبود ·       بادیدگان اشک بار ،  قلب پراز درد ،نگاهی پرازحسرت ، با تنفرازعالمان خشک ، بدبینی ازمسلمانی هزاربدترازکافر!  بادوستان صمیمی خداحافظی کرده برای همیشه مدرسه علمیه را ترک کردیم ! دربین دومتر برف روانه شهرستان شدیم .

ای برادر! تونیک نظر کن ، بدقت بنگر! درکشورهای به اصطلاح کفر !یک خوکی را درجنگل پیدا می کنند که بیماراست وهزینه می کنند وخوک را به بیمارستان منتقل می کنند وبعد ازدرمان اورا به جنگل بازمی گردانند .با یک نفر مسلمان آواره مهاجرچه رفتاری دارند ؟اگرغرب را ندیده ایم وغرب رفته زیاد دیده ایم !اصلا برای آوارگان مدافعانی دارند تاازحقوق شان دفاع کنند .

**یک جوان مسلمان درکشورکفرستان وارد می شود ومیگوید : پدرومادرم کشه شده اند ومن کسی را ندارم واظهارتظلم می کند!  ویک زن وشوهرکافراین جوان مسلمان را به فرزندی می گیرند ،اگررسماً فرزندی ر اقبول کنند میلیون ها دلار به نام جوان مسلمان انتقال پیدامی کندورسمافرزندشان می شود!،دیگه این زن وشوهرکافرواقعا مانند یک مادردل سوزمادرش می شود ومانند یک پدرمهربان مهربانی می کند !.حالا سوالم این است آیا این عالم دینی ! نه مدیرمدرسه سفید غورا نمی گویم !بلکه همه عالمان دینی و آنانکه زمام امورمسلمانان را بدست دارند ! بجای امام معصوم فتوی میدهند ومسندامام صادق را اشغال کرده اند میگویم !: اگرصدنفرعادل افغانستانی قرآن بدست نزد همین نائب ومناب بیایند،باقسم یک یتیمی ناتوان افغانستانیکه صددرصد والدین اش را ازدست داده بیاورند وتضرع کنند که این یتیم را به فرزندی بپزیرید !واقعاً می پزیرد ؟!تورا به خداوند قسم راستش رابگو که قبول می کنند؟!! ولی آن کافران عادی این کاررا می کنند !!

دریک جلسه ی که برخی عالمانی دینی ومردم مهاجرحضورداشتندومن این داستان را گفتم ونیزاشاره داشتم که کافران این گونه رفتاردارند وحتی برخی بزرگان مارا می گویند که چشم برزخی دارد وهرکسیرا به شکل برزخی اش می بیند وگاهی باآدمهای که به بززخ رفته اند ارتباط برقرارمی کند وگاهی با امام غائب پرسش وپاسخی دارد ،آیا این شخصیت عجیب ! یک کودکی یتیم مهاجرافغانی را به فرزندی می گیرد!؟ که واقعا دردیتیمان را فقط مانند این بزرگان می توانند درک کنند واز فضیلت یتیم داری کاملاآگاه اند ! سفارشات شرع ودین را  آنها به مردم می رسانند !!پس نتیجه را بیان کردم ! 

برای عالمان دینی خیلی دشوار آمد وبدون اینکه عاقلانه پاسخ بگویند ،عصبانی شدند وبجای اینکه حرمت ومنزلت را  نگهدارند،نامناسب گفتند!!