سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

خاطرات مالستان +مالستان +مدرسه استاد علیزاده مالستانی +عزیزالله

                                  

 ورود به مالستان

            وصبح زود به سوی مالستان رهسپار شدیم وبه زودی از کوتل بین باتور وما لستان عبورکردیم و قت وارد مالستان شدیم  به اولین منطقه ی ما لستان رسیدیم ،با مردم نامی وباصفاو مهمان نوازی مالستان روبروشدیم که آنان را بسیار شریف و سخاوت مند و کریم الطبع و مهمان نواز یا فتیم به هرمنطقه که میرسیدیم مردم به چهره باز مارا برای پزیرای می پزیرفتند وبه حقیقت درمیان هزارگان فطرت  شادی ونشاط درضمیرپاک این مردم نهفته است وکه ظهوراین سرزندگی وبهجت درکرداروچهره های تابناک این هزاره گان نما یان است . واین خصلت یعنی طراوت وشادابی خصلت وخصیصه اهل بهشت شماریده شده است که فرمود :لقّاهم نضرة وسرورا (سوره انسان آیه 11.

درروان شناسی نیزشورونشاط ازلازمه زندگی می باشد زیرا انسان افسرده وخسته وکسل همواره منزجر است ودراین حالت نه حال کاردارد ونه می تواند کاررا درست به انجام برساندلذا جامعه باید با نشاط وسرور زندگی کند تا کارهای عبادی واجتماعی وسیاسی با کیفیت واعتدال انجام شود

  مردم مالستان ادم های فهمیده ی درنظر می رسید و درطول مدت که جنگ های داخلی درهمه ی هزاره جات جریان داشت وهزاران خون بی گناهی را به زمین ریخته شد ولی مالستا ن تاتاریخ 1/2/1370دست به خون ریزی وجنگ وکشتارنزده بود ، اگرچه دفاتراحزاب درهرگوشه وکناری پرچم گروهی را  علم کرده  بودند ولی جنگ داخلی دربین شان نبود وتمام مردم از جنگ وخون ریزی به شدت متنفربودند .

          ماقصد کردیم که مدتی دریکی از مدارسی مالستان بمانیم زیرا مدت های مدید پیاده درحال سفربودیم ومکان مساعد برای استرا حت نیافته بودیم وخستگی راه به شدت مارا آشفته ساخته بود ، ازسویی میهمان نوازی و شادابی این مردم شریف ونیزامنییت سرتاسری مالستان مارا به این امردل گرم ساخته بود .و به این نیت به سرجلگه به سوی خانه یک عالم دینی وصاحب مدرسه به نام(  حاج شیخ )بود رهسپارشدیم وقت به خانه ی اقای حاج شیخ رسیدیم ، با  چهره گشاده ، حسن رفتار این عالم دینی مواجه شدیم  وظهر درسرسفره باکرامت این عالم وارسته و صاحب مدرسه بودیم وافتخارزیارت ومصاحبت ایسان نیزنصیب گشت  ولی از دادن مخارج برای ما درمدرسه اش استنکاف ورزید و گفت : ما به قدرکافی  بودجه نداریم ونمیتوانیم درمدرسه به شاگردتمام مصارف اش رابرسانیم وازماعذر خواهی کرده و باکمال  ادب واحترام خدا حافظی کردیم .

   بعد ازخداحافظی به سوی منطقه( شنیه دی) آمدیم ودراین بازارازدوناحیه گرم بود :اول دکان داران به گرمی و شوروشوق به کسب وتجارت مشغول بودند. ودوم   احزاب گوناگون دراین بازارزیبا تشکیل پایکاه داده بوده اند و هرکسی برایی خودش  حزبکی  را دست وپاکرده و یک اتاقک را به عنوان پایگاه ترتیب داده  با همان خیالات حزبی خود سرگرم بودند وبرخی مریدان دراطراف هریکی  دررفت وآمد بودند   حتی حزب اسلامی اقای گلبدین حکمتیار هم برای خود پایگاهی داشت ودرکنارهم بدون جنگ ونزاع و خون ریز ی به فعالیت مشغول بودند .  

 آشنایی با علیزاده مالستانی

·     چنانچه اشاره رفت مالستانیها میهمان نوازو مهربان وبیشترشان باسواد بودند ودرعین حال مانند هزاره گان دیگر بااعتقاد ، ساده وخوش باوربه نظررسید زیرا شهرت یک شخصیت فراگیرشده ، درهمه جای مالستان ورد زبانها گردیده بود که گمان می کنم ازبچه ممیّیز تا کهن سال ترین فرد ازشناخت اوبی نصیب نبود  که آن شخصیت شهیرنبود به جز اقای عزیزاله  علیزاده مالستانی .

 اوصاف این شخصیت شهیر به سرزبان ها بردونوع بیان می شد :1-برخی اورا دوست داشتند  ازاوصاف ،فضیلت وخوبی ها اورا ساعت ها تعریف میکرد . 2-  افرادی  که با اودردشمنی و عداوت داشتند  دربین مردم شائعه پخش کرده بودند که علیزداه از جزء گروهی منافقین وضدّی انقلاب ایران است که امام خمینی نامه نوشته ودراین نامه به صراحت اعلام داشته : که علیزاه مالستانی واجب القتل است و هرکه علیزاده را بکشد خون اوحلال و مستوجب بهرمندی از رضایت پرورگار خواهد شد ونامه امام خمینی مدت هاست که امده .

·     این شائعه دربین مردم مالستان بسیار شائع و خانه به خانه وزبان به زبان نقل میشد به قسمیکه  کسی را برخورد نکردیم که از این شایعه آگاه نباشد .وعجیب اینکه دراولین برخورد وآغاز کلام این مطلب را بیان می کرد و ازما میخواستند که هرگزبا علی زاده مالستانی ملاقاتی نداشته باشیم  که گمراه خواهیم شد.

  ازبسکه که مردم به گوش ماخواندند ، درحالیکه که ما نه علیزاده مالستانی را می شنا ختیم ونه تمایل دیدار اورا داشتیم حتّی ازخطورات ذهنی ما نیزنبود ،واین  شائعات عجیب وغریب باعث شدشوق دیداراورا پیداکنیم وتصمیم گرفتیم که این شخصی افسانه ی مالستان ازنزدیک بنگریم که چه گونه آدمی است ؟! ، بلکه باخودزمزمه داشتیم که ندیدن این مردحیف است که امام خمینی ازایران نامه نوشته و اورا واجب القتل اعلام کرده  ،به اضافه اینکه تمام یک السوالی فرداً فرداً ازخوبی وخطر اوسخن میگویند .باید  به طورصحیح دیدار کنیم .

ملاقات با علیزاده مالستانی

         از شینه دی روانه خانه علیزاده شدیم به دهن سکّه ازهرکس می پرسیدیم که خانه ی علیزاده کجااست وآنا ن هم بعضی مارا نصیحت میکردند وازرفتند به نزدعلیزاده برحذر می داشتند ولی هرچه می گذشت حرص ما برای دیدار این شخصیت نامی مالستان بیشترمی گشت وهوای دیدن اومارا مجذوب ترمی ساخت .

        تااینکه به خانه ی این شخصیت مشهور مالستانی رسیدیم وبرای دیدار او وارد منزل اش گردیدیم واو مردی جوان ،با قدرسا ، چهره زیباوقیافه پرازهیبت  وعظمت داشت او به احترام ما از جا برخواست و ومیهمانان ناخوانده اش را  با مهربانی  مورد استقبال قرار داد.

           واورا مردی عالم ودانا وشخصیت  بااراده و عاقل و دارای حسن خلق ومتوا ضع وانسان با محبت یافتیم و او درتمام مالستان نفوذی عجیب داشت  وغالب مردم مالستان به شخصیت این دانشمند زبردست معترف و معتقد بودند ومهراوبه  شدت قلوب جماعت آن سامان را تسخیرنموده بود،  درقدرت علمی وتوانایی سیاست ونفوذ کلام او کسی انتقاد نداشت،  فقط چیزیکه  مردم مالستان  را به شدت به وحشت انداخته بود و با عث دورشدن مردم از اوشده بود همان شایعه کفریت او بود که بقول مردم حتّی امام خمینی رابه دست وپاانداخته است که فورا به قتل اوحکم صریح داده و کشتن اورا موجب رضایت پروردگار خوانده است .

       شب درخانه اقای علیزاده مالستانی مهمان شدیم واین بزرگوار باحسن خلق ،ورفتارمسلمانی  با آن شهرت وقدرتی که داشت ازما به گرمی  پزیرایی کرد اگرچه این گونه مهربانی ومحبت و پزیرایی  ازشخصیتی مانند او بسیار عجیب و نادر خواهد بود، زیرا شخصیت های مشهورومتنفذ غالباً خودرا میگیرند وازافراد ناشناس و کوچک مانند ما خود پزیرای نمی کنند بلکه درخانه شخصی راه نمی دهند ودراماکن کاری وقت ملاقات قرارمی دهند  .

·        واو همواره مشغول مطالعه بود وبدون وقفه درحال خواندن کتاب دیده می شد و شخصیت آرامی داشت و کم حرف می زد،‌     واورا پدری پیری بود  که گمان کردیم سواد نداشت ، ولی مرد معتقد و مسلمانی دیده می شد ، اگرچه این اعتقاد ودین داری ازوضعیت خانواده و فرزندانش نیز بدرستی روشن بود  .

           پیره مرد خیلی ساده بود زیاد باما گپ میزد  ومارا حسابی سرگرم نگه میداشت که برخی سخنان او طنز گونه بود  و ما هم دوست داشتیم که با این پیره مرد سخن بگوییم .

·        اقای علیزاده برادری داشت که بزرگترازخودش بود  که او هم ملا وطلبه بود ولی روشن بود که به اندازه  علیزاده قدرت علمی ندارد ،با وجود بزرگتربودن به  اقای علیزاده به شدت احترام می گذاشت .

·       و پیره مرد(  پدرعلیزاده ) که مردی ساده لوح بود شب دربین سخنانش ازمن پرسید که : که از همین شیخ آصف محسنی خبری دارید که چه کار می کند ؟ ومن  هم درجواب او عرض کردم که اطلاع  ندارم وباز پرسید که او (شیخ آصف محسنی قند هاری )باز حزب دارد ؟ عرض کردم خبری ندارم . باز گفت که : ازمن و شیخ آصف گذشته  که دنبال حزب برویم ومن هم پیرشدم  واو هم مانند من حالا پیرشده ،هردو مان تقاوود کردیم (تقاعد )  باید خانه بمانیم  مشغول نماز مان باشیم .

·      علیزاده کمی خنده ای  کرد وچیزی نگفت .ولی برادرش که بزرکتر از اوبود به پدرش عرض کردکه : بابا !شما خودتان را با شیخ آصف محسنی برابرمی دانید ؟! شیخ آصف یک حزب را به تمام معنی اداره می کند و اوبه مقام بلندی علمی ودارای مراتب از دانش می باشد ، شما نمی توانید فقط همین حسین را  اداره کنید .(حسین بچه یک دو ساله بود که درداخل اتاق به شلوغ کاری  مشغول بود واو پسراقای علیزاده مالستانی بود .سال 1370

·        وقت خواب فرارسید درخانه ی این مردبزرگوار خوابیدیم ، من تاآنوقت نماز شب رانمی دانیستم ،دعاومناجاب شبانه را فقط دربرخی کتاب ها خوانده بودم  وهمان شب از این مردخدا یاد گرفتم که وقت پاسی از شب گذشته بود ازخواب بیدار شده به نماز شب مشغول گردید تا صبح به رازنیاز به خدای مهربان مشغول بود .

·         مردیکه(  بقول مردم ) امام خمینی خط قتل او را نوشته واو مسلمانان را گمراه می سازد و نزدیک شدن به او خطرناک و موجب انحراف، ضلالت خواهدشد ،  حالااین گونه با خدای خود اتصال معنوی  برقرارساخته  که دردل شب باگریه وزاری به راز نیازبا پرودگارو پهلو از بستر گرم ونرم کنده و سجاده عبادت را درمقابل معبود خویش قرارداده بادیدگان اشک بار باقلب خاضع به ابتهال به درگه رب العالمین اشتغال داشته باشد وروزمردسیاست و خدمت ومعلم وارسته برای حوزه علمیه خود باشد .

·        عالم وارسته وعالم ربانی یعنی این .که(  شب مردان خدا روز جهان افروز است ) ، مردیکه من یک بار بیشتر اورا ندیدم ولی محبت و مهراو مراجذب خود کرده  که او  :

·        عالم بود وعادل ، باهیبت بود  ومتواضع ،  سیاست مداربود وخداترس ، خدمت گذاربود ومورد مهر مردم مالستان ،معلم بود و دانشمند ، مهمان نواز بود ولی بی ریا ء ، فعال بود و کم توقع  .

درمدرسه علیزاده مالستانی

·        وما قصد داشتیم که مدتی کوتاهی درمالستان باشیم که تا خستگی کمی رفع شود وبرای مسافرت طولانی جان تازه بگیریم وبعد به طرف ایران بیاییم ولی پول نداشتیم ،محرم هم نزدیک بود خواستیم که تا محرم درهمان جا بمانیم ودرایام محرم یک روضه ی برای امام حسین خوانده باشیم  و قدر هم پول بدست بیاید که خرج سفربه سمت ایران شود لذا به اقای علیزاده عرض کردیم که ما میخواهیم درمدرسه شما درس بخوانیم ولی خرجی نداریم واو بدون تعصب و اکراه گفت : الان خط می نویسم به اقای حاج صابر، بروید از او برنج وروغن بگیرید بیایید درس بخوانید .

·        نامه را از اقای علیزاده مالستانی گرفتیم به سوی خانه اقای حاج صابر راه افتادیم  واقای حاج صابر نیز مرد ثروت مند  و مسلمانی بود و خیلی هم مهمان نواز ، وقت نامه ی  اقای علیزاده مالستانی رابه اونشان دادیم بسیار به گرمی مار ا به خانه اش دعوت کرد وشب مارا  درخانه اش میهمان ساخت و نگذاشت که بیاییم وگفت نمی گذا رم بروید وشما شاگردان مدرسه اقای علیزاد ه و حامل نامه ی اوهستید و به اصرار اقای حاج صابر شب درخانه او ماندیم واو هم درخور شأن خود ازما پزیرای کرد و مردی کریم و سخی و دارای کمالات دینی بود .

·         صبح برنج روغن و .... به ماداد ولی ما قبول نکردیم که به مدرسه بیاوریم و گفتیم ماکه برای محرم میرویم و بچه های مدرسه برنج وروغن هارا شاید خراب کنند لذ ا باشد بعد از محرم می اییم میبریم .

        ولی به اصرار  قدر روغن و برنج داد وما چون قصد ماندن درمالستان را که نداشتیم ازاین جهت نیاوردیم وخلاصه : اقای علیزاده مالستانی این گونه نفوذی مردمی داشت که نامه اورا به چشمان تبرک می کرد که حتماً این نفوذی مردمی وجلب محبت اجتماعی عامل وباعث لازم دارد واشخاصی که درداخل جامعه فعالیت می کننددشواری این امررامیدانند که عامل نفوذبدون قدرت نظامی، مرد میدان لازم دارد . 

       علیزاده  دوساختمان مجهزبرای مدرسه علمیه تأسیس کرده بود که درهردوساختمان شاگردان علمی مشغول تحصیل بودند که دقّت به این امرنیزتلاش وپشت کار وزحمت واستقامت بانی را میرساند که تأسیس این گونه مرکز به آسانی میسیر نیست.

ومن این اموررا بدون واسطه دارم حدیث می کنم وبه چشمان دیده وشهادت می دهم واین مقاله ازدیدارکوتاه با این شخصیت مالستانی تفسیر می شود وشاید خدمات ارزنده وکارهای مستورانه دیگری نیزداشته باشد که کشف آن به یک دیدار کوتاه وملاقات اندک امکان پریر نخواهد بود       

 .