نقاط منفی حکومت اقای صادقی وافکاری شهرستانی+خاک خورهای شهرستان +
صادقی افکاری شهرستانی خدمات فراوان را چنانچه درصفحات گذشته اشاره رفت انجام دادند که هیچ حاکمی تا انوقت دراین منطقه محروم انجام نداده بود یعنی شارستان خدمتگذاری مانند این دونفر رابه خود ندیده است .ولی درقبال این خدمات انجام شده توسط این دوحاکم ، جنبه های منفی هم داشتند که باید این موارد را درکنار ان ها قرار داده ومقایسه کرد تا اعمال ناصالح آنان عبرت گیرند.
1-: خود خواهی : که درشهرستان این دونفر حاکم علی الاطلاق بودند وهرگز قبول نداشتند که کسی دیگری درمقابل این دونفر گوش بجنباند که ان وقت ان گوش را تابیخ می برّید ند.
برخی نمونه ها : الف - اقای شیخ دولت طاهری نالیج برگر که او شجاعت ان را داشت که درمقابل ان دوحاکم مطلقه ، سخن رسا وکلام بی واهیمه بگوید، اورا به منافق بودن متهم ساخت. واعلام داشتند که او قصد برهم زدن نظم جامعه رادارد و اورا وادارکردکه مجبورا یاغی بشود ومکارانه آن بیچاررا طرد نمودند ! به قسمی که اگراوهم به سوی این دو(صادقی ،افکاری) برمی گشت کشته می شد واگر نمی امد وتسلیم نمی شد، منافق و اخلال گروشورشی معرفی می شد!! آنوقت دیگرخونش حلال وکشتن اش واجب می گشت ! درحالی که او(شیخ دولت طاهری هم مانند خودشان ازحزب سپاه بودو ازیک کانال آب میخوردند ، ولی او فقط شجاعتی سخن گفتن بی واهیمه را داشت .
درحقیقت! گمان می کردند( شیخ دولت )موی دماغ خواهد شد وچرا از اول این موی را کنده به سطل زباله اش نیاندازیم ؟. طاهری! نقشه های فریب کارانه ی حاکمان را قبلا به چشمان خود دیده بود که درباره ی خوانین شارستان خصوصا الله یارخان چگونه اجرا شده بود ودیده بود که خاندان خان ها را چگونه مزوّرانه نابود کردند .
باالاخره ، او(شیخ دولت طاهری ) با همراهان فرارکردند وصادقی ، افکاری برای فریب مردم چندین بار قرآن باچند آخوند کلْه پوک فرستادند ولی طاهری خوب میدانیست که تسلیم شدن اومساوی بامرگ (ترور)خواهد بوداین قرآن مانندآن قرآنست که درجنگ صفین روی نیزه بلند شد. وشیخ دولت به خوبی درک کرده بود که این ها مقصودش کشتن اوست وتسلیم ،قرآن ، ملا همه بهانه وفریب و خدعه ها ی جنگی است که اندیشه ی مردم رامنحرف سازند و برای مردم بفهمانند که شیخ دولت طاهری ویاران او حتی پای بند قران هم نیست این حیلّه های عوام فریبانه را به زودی دربین مردم ساده وشریف شهرستان انتشارداد و لشکری را برای کشتن اقای شیخ دولت طاهری برگری تهیه ومجهزساخته به سوی برگر اعزام داشتند و اعلام نمودند که : او منافق است و کشته های اقای صادقی شهید وکشته طاهری جهنمی است .
اولا: این طاهری از افراد همین صادقی وافکاری بود ویکی از خدمت کاران صدیق شان بلکه یاری غار چند ساله این دونفربود، که درجنگ سیدعلی بهشتی ازفرماندهان نامی به شمارمی رفت ،حتی طاهری بدست نیروی های آقای بهشتی اسیرگشته وبسمت مرکزشورادرورس فرستاده شد ودرهنگام دست گیری به اثر انفجارنارنجگ دست طاهری به شدت مجروح گشت که با بدن زخمی ودرسرمایی شدید زمستان به اسارت رفت ، به خاطراستحکام حکومت اقای صادقی وافکاری، مدت های مدید درزندان بهشتی درتحت شکنجه بود. یعنی طاهری سالها خادم مطیع وفرمانده شجاع ویارصدیق این هابود وبااین دو بیعت خون وجان امضا کرده بود واگرجناب صادقی شارستانی امروز افتخارمی کند که من درشارستان مدرسه ها ساخته ام ومن خواندن ونوشتن را به شارستان همگانی نموده ام ! ومن بازار ساخته ام ومن خدماتی چنین وچنان کرده ام !! همه درست اند ولی دست تنها صداندارد ! همین صادقی با افکاری وهمین صادقی با طاهری نالیج و.. همه وهمه انجام داده اند ، هماره خاک پاک شارستان و نسل اندرنسل شارستان ازیاد نمی برد ! ولی باید گفت که این طاهری همان صحابی صادق وهمان جان نثار روزهای سخت این ها بود ، جناب صادقی ، درقُلّه لذت قدرت صدای نازنین اش را بطورگوناگون تغییرحالت میداد وسبکهای جالبی درگفتارایجاد می کرد و چاپلوسان ازتقلید گفتار معظم به طرب افتاده وهنرهای الحانی ایشان را تمرین می کردند . یعنی انواع لذائذ مستی قدرت توسط این خادمان نصیب حاکمان شارستان می گشت .
تا باالاخره جنگ با اقای طاهری درمنطقه برگرشهرستان آغاز شدا،اگرچه نیروی دولت طاهری به اندازه نبودکه مقابل دولت شارستان تاب بیاورند ولی بعدازپیکاری برگریان فراررا برقرارترجیح میدادند ،به قله های برف گیر قوناق ورباط می گریختند وبازشدت سرما وگرسنگی آنان را مجبور می ساختند که بروستاهای نزدیک برگردند ، بعد ازچندماه نبرد وکشته شدن چند نفر ازدوطرف به سبب خیانتی یکی ازیاران بلند پایه طاهری به نام خان علی فرزند نلی از برگر که فرماندهی جنگ طاهری رابه عهده داشت ،همین شیخ دولت طاهری درمنطقه ی رباط شهرستان به دست اقای استاد افکار ی وافرادش به دام افتاد که که همه مجبور به تسلیم گردید ند.
ولی استاد افکاری علنا همان شیخ دولت طاهری را بادستان بسته وتسلیم شده ! درحال اسارت ! درمنطقه ی به نام تگاب میرامورتوسط یکی ازجلادان بی باگش به قتل رسانید وافرادش را کت بسته درحضورصدها نفر که قبلا دعوت شده بودند مانند اسیران زنگ وباردرمنظر تماشا قراردادند ،مردم شارستان فقط درداستان ها اسارت و زدوبنداسیران را خوانده یا شنیده بودند واما اکنون تصورات را حقیقتا مشاهده می کردند .
استاد افکاری درسخنا نی درهمان جمع میگفت : که هرکه بیاید بامن دربیافتد سروکارش به همین منوال خواهد بود . درادا مه خیلی توهین های ناروا به اقای طاهری که درزیری خروار ها خاک مدفون کرده بود انجام داد و به اسیران زجردیده هرچه میل داشت توهین وسخنان رکیک وبی ادبانه را نثار کرد واز قدرت وجلالت خود تعریف وتمجید زیادی نمودگویا! ازوحی خدا خبری نیست وخالق اسیران درخواب رفته است .
ب:محمدی سرنگاه را وشهرستانی مور را به همین منوال درحال اسارت ودست وپا بسته به قتل رسانید واقای صادقی وافکاری خوب میدانیستند که اگر این افرادی بالیاقت وممتاز، دانشمند وشجاع درمنطقه باشد حتما درمقابل این خود خواهی (من ازهمه بالا ترم )و خود سری های ما سخن خواهد گفت و ان وقت است که ما این قدرت بدون درد سر را نخواهیم داشت با ید مردم شهرستان گوسفند باشند وما چوپان عصا به دست که هرگونه بخواهیم می چرانیم ، وهر جور که مایل بودیم به انان حکومت کنیم وباید درلذت بردن ما ازاین قدرت وحکومت مانعی وجود نداشته باشد حالا که خری مطیع به فرمان داریم چرا سوار نشیم ؟ .
ج --: اقای استاد محقق فیض ابادی هم به طوری مشکوکی کشته شد که عمده ترین مورد اتهام همین صادقی وافکاری بودند که شاید این شخصیت بلیغ ، فصیح ، عالم و سخنورتوانا با بیانات شیوا اش روز ی کار بدست مان ندهد سربه نیست کرده باشد .
محقق فیض آبادی عالم اندیشمند و جوان سخنور، استاد فرزانه بود که سال ها درکنار حرم دخترموسی بن جعفر علیهما السلام تلاش علمی و فقهی نموده و رنج ومحنت دوری از وطن و....کشیده ، الان باکوله باری از علم ودانش آل رسول (ص) و بادل سرشارازامید ازجوار حضرت فاطمه معصومه علیها السلام کوچ می کند ،تاچراغی ازنورآل محمدرا درتاریکی کشورش برافروزد ودورترین نقطه ازمحروم ترین آدمهارا مدّنظر می گیردکه همان شارستان ما باشد واوبی خبرازاینکه درساحه ،ساحه ای وطن گرگان آدم خواردرمسیر راه کمین گرفته اندکه کلام حق آنان ر امی آزارد ، وبیان روشن رنج شان می دهد ، وروشنی وروشنگری به آنان ضرردارد .
بالاخره محقق، قم رابرای همیشه ترک می کند ورهسپاردیار محرومان می گردد ولی با تأسف ! نه این عالم به مقاصد ی که برای اوبه شهرستان عزیمت کرده بود رسید .نه شارستانی هاازنورفروزان وبیانات شگرفش بهره بردند ،یعنی نتوانست بارعلمی اش بگشاید وسوغات سفرطولانی اش ارائه دهد، همان سرپوشیده ،چون درخت پرمیوه ای که یک شب به آتش کشیده شده باشد ، تمام شد ،خانواده و همسرمهربان ،طفلان بی گناهش را ترک گوید به دیار همیشه جاوید سفرکند . ، یادش گرامی وروح این سخن ورتوانا شاد باد .
د- جناب شیخ محمدطاهر فصیحی چهار صد خانه نیز کسانی است که درزمان حکومت جناب سرورصادقی و استاد محمدکاظم افکاربه قتل رسیده است ، ایشان یک روحانی جوان، فعال ، زمان شناس ، خستگی ناپزیربود ! وایشان حدودا درسال 1330 تولدیافته وتاهنوز دوبهاراز عمربابرکت اش نگذشته بو د که والدین شریفین اش اورا تنها گذاشته بدرودحیات می گویند، فرموده: الم یجدک یتیماً فآوا. درباره پیامبرآمده ولی هریتیمی وقتی پدرومادررا از دست میدهد گویا خداوند نیابت والدین را بعهده می گیرد وخدااست که دست افتاده یتیمی دل شکسته را گرفته از زمین بلندش می کند ودرخورلیاقت خود اورا یاری میرساند ورشد می دهد ! درست جناب فصیحی را خداوند مأواداد ودست حمایت ویتیم نوازی به سرش کشید ودرمدرسه آل محمد ص) به فراگیردانش فرستاد ومدتی درسفیدغوورس وزمانی درمالستان و سه سالی درقم درس خواند وبه اندازه توان خوشه چید که اندازه آن به کاغذپاره به نام مدرک تحصیلی سنجیده نمی شود بلکه کمیت وکیفت اش ببازدهی وآشکار کردن آثار حاصل می شود .
مدرسه علمیه جعفریه چهارصدخانه ، جاده طولانی ، ساخت نهرآب و تأسیس بازاربزرگ پلاس و.. ازآثارپربرکت این شخصیت است که هرکدام این ها تفصیلاتی دارد که ایشان چه سختی وها ودشواریهای را دراین را تحمل کرده و درمحرومیت آن منطقه واقعا این برکت یک معجره به شمار میاید ! به هرحال ایشان درروزهفتم محرم 1411ودرسال 1369 توسط یک عده افراد سخیف ، کثافت های مزدور ازنزدیکانش به درجه شهادت رسید و مردم شارستان خصوصا چهارصدخانه شریف را داغدار ساخت .
و- جنگ های داخلی دیگرنیز توسط این دونازنین رهبری شدند ازجمله : 1- جنگ با گروهی سازمان نصر . 2- وباگروهی حزب اسلامی .3-وشورای سید علی بهشتی که قبلا به ان جنگ مطالبی بیان کرده ام .4- جنگ برگرکه طی دومرحله انجام شد مرتبه اول شیخ دولت طاهری نالیج برگر وبرخی یاران اورا به قتل رسانیدند و مرتبه دوم با سرباز جان فداشان اعتمادی سیادره برگر که اوویارانش را به خاک وخون کشیدند . اعتمادی برگر یکی ازنوکران راستین وسرباز وفاداراستاد افکاری وصادقی بود ، که دراجرایی فرمان سرازپا نمی شناخت وهرکه را که حاکمان اشاره می کردند بلافاصله او به دیارباقی می فرستاد
- اگرحاکمان شارستان! (دشمنانی که کشتند ) دراغوش می گرفتند وانان را مورد هتک وبی احترامی وتوهین قرار نمی دادند آن ها که دیوانه نبودند خانه وزن وبچه شان را رها کرده درکوه وبیانان گرسنه وتشنه درحالیکه هر لحظه احتمال ریختند خون انها میرفت برعلیه این دو حاکم قیام کنند ، این ها برای ابقای حکومت خود شان این سروران و دانشمندان شهرستان را کشتند و. زن وبچه ی این ها را به خطرانداختند و به یغماو چپاول تمام دارای وما یملک شان انجامید .1-- چه قدرخون جوانان نماز خوان ومعتقد به خدا وقران وامامان ریخته شد ؟ 2- وچه قدر از این علما توهین وهتک حرمت شدند . 3- چه قدر پیره مردان و کودکان که به زندان ظالمانه این دونفر بی موجب وبدون کوچک ترین جرمی افتادند سخت ترین شکنجه های روحی وجسمی رادرحق شان اعمال نمودند . اگر سنگر نشینان جنگ گناه هم داشتند پیران محاسن سفید و کودکان معصوم که به قول روضه خان ها درهیچ ملتی گناهی نداشتند و چرا این همه حبس وزندان وشکنجه و بی احترامی ؟ . 4- چه قدرخانه وزندگی به تاراج رفت!؟ وچه بسیارعرض وحیثیت ها به باد رفتند وچه نوامیسی از شیعیان را حرمت شکستند ؟
سوم اخراج زنان وکودکان خانها ومیران وارباب ها بود .
نیزهمین صادقی وافکاری به زور وقدر ت تعدادی خان ها را کشتند وزنان کودکان شان را مانند سیاهان امریکا به دیار غربت و غیر مذهب نفی بلد نمودند . فقط گناهی شان این بود که زن وبچه خان هستند واگر احیانا خوانین ومردان شان مجرم بودند زنان وکودکان شان چه جرمی داشتند که با بی حرمتی و زخم زبان های بی پایان ببیرون راندند ؟ فقط سری بریده نبود که بالای نی سوار کنند . دیگه هیچ جرم وجنایات نبود که این دوحاکم خود سردرحق کودکان معصوم و زنان بی دفاع خوانین انجام نداده باشند ،حتّی برخی زنان باآه سوزناک ،دلهای آتش گرفته ،حالت مصیت زده خواستند که آنان به عنوان یک کنیزوخدمت گذاردرخانه شان قبول کنند ،کنارگهواره اطفال شان ،گهواره جنبان باشند ولی به دیارغیرمذهب نفرستند !، اگرچه اکثرخوانین خیانت کرده اند،ولی سالها حاکمیت هزاره را بعهده داشتند ،پس درطول حاکمیت
چهارم : زمین ها وتمام اموال خوانین را مانند غنائم جنگی که از کافران حربی درحال جنک بدست می ایند ، بین بعض حرام خورهای شهرستان قسمت کردند که وزمین خوران نیز درقبال این خدمت مانند غلام حلقه درگوش و فدایی برای حکومت جان نثاری میکردند برای حفاظت حکومت و حاکمان کمر را از چند جا بستند .زیرا اگراین قدرت از دست حاکمان میرفت حتما زمین های که شکم های زن بچه را شان به سبب این زمین ها پر میکردند باید ازاین ها باز پس گرفته به صاحبان شان مسترد می شدند . این امرباعث می شد که حرام خورهای شهرستانی مانند وخولی وسنان و حرمله نه به کودکان شیرخوارخوانین رحم کنند ونه به زنان شفقت نشان دهند ونه به پیران مهربان باشند ، بلکه با تمام وجود می کوشیدند که حکومت برای صاحبان شان با چنگ ودندان نگهدارند،
این زمین خورها نزد عامه شهرستان از محبوبیتی برخوردار نبودند بلکه به شدت اکراه و نفرت داشتند ولی قدرت حاکمان باعث می شدکه مردم از این ها فرمان ببرند وبرای حفظ آبرو حیثیت شان با این مدارا داشته باشند . واین ها دربین مردم مشهوربه خاک خورها هستند .
پنجم : نقطه سیاهی این حاکمان درشهرستان این بود که :خودشان راحاکمان مطلق العنان میدانستند که هرغلط که دل شان می خواستند می کردند وهرچه مایل بود به مرحله ظهور می رساندند به عبارت دیگراینکه :این ها برنامه داشتند که کسی به هیچ وجه باکار انها حق انتقاد وحق مخالفت را ندارند که ازجمله :
یکی از طلاب ان روز که اکنون مردی بسیار با لیاقت ودارای کمالا ت انسانی وشخصیت کم بدیل هست به نام محمد حیدر صالحی فیض ابادی ،درمدرسه امام صادق زرد نی شهرستان بامدیر مدرسه کمی دعوایش شد ، درهمان جنجال حاکمان ازراه رسیدند که این دعوای کوچک نزد انان کشیده شد واقای صادقی شهرستانی : درجمع ازطلاب واساتید مدرسه گفت : صالحی تو به هیچ وجه حق اعتراض به مدیر که ما اورا مدیر مقرر کردیم نداری وهیچ کسی دیگر ی هم این حق را ندارد وما اگر چوب خشک را هم به عنوان مدیر ایستاد کنیم شما باید از او اطاعت کنید !
این گونه صاحب اختیار مردم میدانیستند که حتی امام معصوم به ان عصمت شان این گونه سخن را به زبان جاری نکرده بلکه فرموده اطاعت ازما شما رانجات میدهد ونگفتند که اگرما چوب خشک را مدیر مقررکردیم شما ازان اطاعت کنید .
امامان معصوم اگرخطای از کسی میدیدند ان را می پوشاندند واگرکسی به انان جسارت می کرد به نرمی وملایمت به ان لطف می کردند .
بالاخره اقای صالحی فیض ابادی را ازمدرسه علمیه اخراج کردند به خاطر اینکه : ازمدیر که ما اورا به عنوان مدیر تعیین کردییم چرا انتقاد کرده ای وبالاخره این ها چنان حکومتی مطلق العنان داشتند که فقط مانده بود که بگویند : اَنَا َربُّکُمُ اْلاََعْلَی .