سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

امام جمعه مرحوم ساوه + خاطره افغانی درساوه + حوزه علمیه ساوه +سا

             

.ساوه 5

    چه زشت است که یک قدرت مندی ( امام جمعه شهر) باشخصی که نه ازقدرت سیاسی برخورداراست ونه ازمنزلت اجتماعی بهرمند ، که پایش به زمین نمی رسد ودستش به آسمان ، هماره مورد اهانت قراردهد .

امام جمعه سابق ساوه ، به اضافه اینکه سی طلبه افغانی را بدون موجب وفقط به خاطرافغانی بودند ازمدرسه ولی عصر(عج )ساوه اخراج کرد ، رفتارعصبیت آمیزی نیزبامن داشت:

1 امام جمعه درس مکاسب می گفت ، علمایی شهرنیزبه درس ایشان شرکت می کردند وبه درس طلبگی مرسوم است که شاگردان به استاد اشکال وارد می کنند وروزی به ایشان اشکال واردکردم واوقبول نکرد وبی اعتناه رد شد وچند سطر بعد دوباره اشکال کردم وایشان به شدتّ عصبانی شد بدون اینکه جواب مرابدهد گفت : افغانی ! به پای درس من افغانی بازی درنیار، حالا یک افغانی آمده به من اشکال وارد می کند !!!.

این رفتاراصلا شائسته امام جمعه نبود بلکه شایئسته یک شخصیت اجتماعی نبود وحتّی ازیک انسانی نجیب بعیدبود که درمیان 20نفریکی راخورد وشخصیت اورا لگدمال سازد، اگرچه قدرت ، مکنت این درک را ازوی سلب کرده بود که کوبیدن یک افغانی نیزعقوبت دارد وافغانی نیزدل شکسته می شود .

2 یکی ازدوستان افغانی ام که دوبرادرش درکشورعربستان سعودی مشغول کاربودند وقصدداشتند درایام ذی حجه به حجّ تمتع شرکت نمایند ومسائل خمس آنان را ازمن پرسید ومن بدرستی ازجزئیات مسئله آگاهی نداشتم وبالاخره به جهت حلّ مسائل به خانه امام جمعه رفتیم وایشان گفت : من درفلان کاروان هستم ودرمدینه به حضورم برسند حساب کتاب خمس شان را درست می کنم .

این دوست من( که باهم به حضورمبارک امام جمعه رسیده بودیم )گفت : حاج آقا من انشاء الله نیز قصد سفرزیارتی حجّ را دارم . 

 امام جمعه گفت : خمس مالت را داده ای ؟

رفیق من گفت : بله ، حاج آقا من نزد آیت الله کابلی رفتم ومسئله خمس ام حلّ کرد.

امام جمعه پرسید: آیت الله کابلی کیه ؟

رفیق من گفت : یک نفرمجتهد درقم است ، افغانیه .

گویا امام جمعه را برق گرفته باشد، با تعجب گفت : افغانی مجتهد ؟!!

رفیق من : بله حاج آقا افغانی مجتهد است .

امام جمعه مثل کسی که یک امرمحال را  شنیده است ماننداینکه خورشید ازغرب طلوع کرده  ، باردیگرتکرارکرد وگفت : افغانی مجتهد شده ؟! بعد دنبال اش پُخ ، کرد ، گفت : چیزی عجیب می شنوم ،افغانی مجتهد ؟ ! پُخ ، افغانی مجتهد ، پُخ ، هَه هَه هَه افغانی مجتهد شده ، هَه هَه پُخ هه هه هه افغانی مجتهد شده .

بالاخره همین طورادامه داد ومرتب همان کلمات را تکرارمی کرد وبدون وقفه هه هه هه وافغانی مجتهد شده و...

 3 روزی درمدرسه ولی عصر (عج ) ساوه تجلیل وتقدیرازمدرسین حوزه برگذارشده بود ومدرسه نیزدرتحت نظارت امام جمعه قرارداشت ومن نیزبه حوزه درس می گفتم لذا دراین برنامه حاضربودم .

امام جمعه ازتمام مدرسین حوزه تقدیروتشکرکرد تک تک را  نام برد واسم مرا نبرد ، ومن نیزدرجلو چشمش نشسته بودم وحیف اش آمد که یک افغانی را درکنارمدرّسین ایرانی حوزه نام ببرد ، نوبت تشکربه مدیران رسید ،آن جانیزمناسب ندید  ، نوبت به خادمان رسید بازآن جا خودداری کرد ، کم کم تنزل کرد به آشپز وکمک آشپز رسید وتقدیر کرد ، آن جانیزصلاح ندانیست که نام ببرد ، تارسید به جاروکش وازاو نیزتشکرکرد وهریکی ازدرجات را تک تک به نام وعنوان وآقا خطاب می کرد تا بالاخره گفت : ازتمام کسانی که خدمتی انجام میدهند درختان را آب یاری می کنند ودستشویی وحمام هارا نظافت می کنندو ازفلانی (اسم من را) تشکرمی کنم . این تخفیف ازعدم توجه نبود بلکه قصدش را با قید واوصاف ضمنی آشکارمی کرد .

یکی ازدوستان ایرانی آقای داود زارع فورا به من گفت: تشکرکردن ازیک افغانی برایش خیلی سخت بود که به خاطرتواین همه افراد را نام ببرد واگرنه جلسه برای تقدیرمدرّسین برگذارشده بود.

3 یکی ازدوستان به امام جمعه سابق ساوه اظهارکرد که فلانی (نام مرابرد) مانند یک مدرس درحوزه درس می گوید اگرحقوقی برای او قرارنمی دهید حدّاقل یک تشویق ویک تقدیری انجام دهید .

امام ، ازشنیدن این سخن تعجب کردوگفت: چه می گویی افغانی را تشویق کنم این شهریه را که می گیرد بس اش است ، عجیب حرفی می زنی ! افغانی را تشویق کن ، افغانی را تشویق کن ، پُخ افغانی را تشویق کن .

4 به درس های حوزه معمول این است که نظرات علمایی گذشته با دلیل شان  درکتاب مطرح می شود بعد صاحب کتاب یکی یکی نظرات رامورد اشکال قرارداده و طرد می کند ونظرخودش را ثابت می کند مثلا شیخ انصاری رحمه الله درمکاسب نظرات علمایی لبنان وعراق و..را  بادلیل میاورد وبعدانوبت به اثبات ونظرخودش می رسد .

امام جمعه هنگام که میخواست نظرشیخ انصاری را بیان کند ، می گفت : شیخ فلانی توایرانی نیستی که دلیلت محکم باشد الان درمقابل استدلال ایرانی به زانودرمیایی ، بعد می گفت : توکجا ویک ایرانی کجا ؟!! .

اگرچه این بزرگواردارفانی را وداع گفته ولی خاطرات زیبایی اوهمواره درذهن من ماندگارخواهد شد ونیزاین خاطره درس عبرت میدهد که اگراحیاناً دنیا به من اقبال کردو ضعیف تری را به خفّت وخاری نکشانم و به کبروغرور وتعصّب شخصیت اورا لگدمال نسازیم .

ومن یک طلبه هستم واویک عالم این همه ماجرا دارم حالا قیاس کن افغانی های که سروکاربه عالمان دینی ندارند .

حالا ممکن است نظرشما این باشد که : دعوت نامه که برای شما نفرستادیم ، خودتان آمدید ، اگرخوشت نمی آید بروبه کشورت .!؟؟

1- اینکه نه میلیون ایرانی به کشورهای کفرستان وآمریکاه هستند ، واقعاً کفّاربه ایرانی ها این گونه رفتاردارند ؟، درزمان ریاست جمهوری آقای خاتمی که به نیورک آمریکاه سفرکرده بود با ورود ایشان این قدرایرانی جمع شده بودند که اصلاباورنمی کردم که امریکاه است بلکه خیال می کردم میدان آزادی تهران است .

آن وقت ایران تحریم نبود ، ایران امنیت کامل داشت ، گاز، برق ، خصوصاً وطنشان است وچرا به ایران بازنمی گردد ؟ حتما امریکا بهتر،خوشترونیکوترمی گذرد که به وطنشان بازنمی گردند . حالا پسرمن که درایران درس می خواند باید کفّارپول بدهد تابتواند درس بخواند وآن هم باهزارتوهین وتحقیر.

    ومنکه درخیابان های ایران قدم می گذارم باید پول عوارض شهرداری بپردازم . وازکارگرافغانی که پول کارت کارگری می ستانند ولی دیگه کارندارند که واقعا کارپیدامی کند یا نه فقط پول کارت کاری را لازم دارند .

یامثال بزنم اینکه : یک نفردرداخل خیابان درحال مرگ قرارگرفته وشما درخانه برده ازمرگ نجات میدهید ولی دررفت وآمدبه خانه یک لگد بهش می زنید واوناله می کند وشما می گوییدچون ماتورا نجات داده ام وحالا باید این گونه رفتارکنم . شماایرانی های عزیزمردم افغان را پناه دادید ونجات دادید ولی لگدمال کردن شخصیت شان روا نیست .

2 بعضی آواره گان افغانی درایران جنایت کردند وتجاوزنمودند وآدم کشتند ، این جمله درست است ولی باید بگویم : که سه میلیون افغانی مهاجرهمه این جنایت را مرتکب نشده اند وافغانی مانند ایرانی خوب دارند وبددارند وآدم کش دارند وبی نمازدارند و نمازخوان دارند ودرحالیکه مطلع هستید که زندان های ایران ازاین جنایت کاران زیادند و کشورهای دیگرنیزبه همین منوال هستند .

3 کشورایران درفلسطین که اکثرشان وهابی هستند بودجه می گذارند وکمک های مالی می کنند وآن را برادرمیخوانند ،بلکه درتمام کشورهای دنیا کمکهای ایران می رسند، ومن دراین امراشکالی ندارم بلکه تحسین می کنم ولی به افغانی آواره پول ندهید وکمک مالی نکنیدبلکه پول شان را به عنوان عوارض شهرداری و کارت کاربگیرید امّا به کودکان بی گناه درمدرسه وکارگری بی بضاعت درخیابان وزنان ومردان درصف نانوایی درداخل شهرتوسط پلیس شخصیت کشی نکنید .  


ساوه 4+ خاطرات یک افغانی درساوه + حوزه علمیه ولی عصرساوه + علی ر

 

ساوه 4

 

 

حوزه علمیه ساوه درسال 74یا 75

 

 درسال هفتارچهاربه اصرارمدیرمحترم مدرسه علمیه ساوه (شیخ محمد رضا کریمی )به ساوه بازگشتم ومدیرازوردمن به ظاهر خوشنود دیده می شد زیرا : مدرسه به قدرکافی توان اقتصادی نداشت که برای هرپایه استاد استخدام کند ، ومن درورد قبلی دوپایه ابتدای را تدریس کرده بودم وحالانیز درحقیقت من قسمت احتیاجات را برطرف می کردم .

 

 به قول برخی علما که می گویند : خدا درحدیث قدسی فرموده : شما روزی فردا را ازمن نخواهید ومن هم از شما عبادت فردا را نمی خواهم .  هرگز به فکرروزی فردایم نبودم وبه خودم میگفتم که فردا هم خدای است ، کاروبارودرس وبحث بدرستی سرگرمم کرده بودم .

    که ناگهان سروکله ی مردی دیگر ی پیدا شد که آن، از طرف حوزه علمیه قم آمده و به عنوان مدیر جدید تعیین شده بود ،باآمدن وی آقای کریمی خلع  (شاید به دستور حوزه علمیه قم )و اخراج گردید .

   مدیرجدید!  ریاست حوزه را به عهده گرفت وبرای تنظیمات وترتیبات مشغول به کارگردید ، ولی این مدیر جدید کار ش خیلی بهتر از اقای کریمی بود،زیرا: اولاًایشان، آدم فعال وزرنگ و کار کشته ای بود وثانیا ایشان ازپشتبانی حوزه علمیه قم وامکانات مالی برخوردار بود .

 به اضافه اینکه :ایشان  رئیسی سیاسی عقدتی از طرف رهبری درارتش جمهوری اسلامی درهوانیروز تهران بود. ایشان نیزمسئولیتی درحوزه علمیه شهریارداشت و وظیفه ای درسیستان وبلوچستان اجرامی کرد و کارهای زیادی را عهده دار بود وحقیقتا مردی کار بود و تنبلی وبی عاری ازوجود اوکاملا رخت بربسته بود وشب وروزبرای اوبی معنی وبااستراحت وتعطیلات بیگانه بود .

         نام این مردی فعال ،علی ربانی نژاد بود که با آمدن آاقای ربانی نژاد مدرسه ساوه جان تازه ی به خود  گرفت وروح  نشاط وشادابی درپیکره حوزه  دمید ، فعالیت عجیبی درسراسرارکان مدرسه آغازشد .

   آقای علی ربانی نژاد ! که نمونه کاملی از فعالیت ،تلاش بود ونیزدوست نداشت که کسی روزش را به بی کاری و سستی هدر دهد .

          اقای علی ربانی نژاد !  با مسئولیتهای سنگین ،حواس اش جمع بود ، درحالیکه به تلفن صحبت می کرد ودرهمان حال کاری دفتری بدون خطا انجام میداد و درهمان حال اگرکسی با اوسخن می گفت آن را می شنید وپاسخ میداد ووقت سخن می گفت پی گیری میکرد تا اورابه ثمر نمی رسانید نیمه کاره رهایش نمی کرد واگرشب ازراه میرسید فورا دری دفترش بازکرده هماندم مشغول کار می شد یعنی مردی همه کاره وبه تمام فن حریف ..

            اقای علی ربانی نژاد! مردی خوش قلب و باعاطفه بودوقت کسی را میدیدکه دردمند است به ندای او گوش فرامیداد و از آدم مظلوم وغم زده کاملا دل جوی میکرد تامیتوانیست اندوه را ازچهره غمناکی رنج کشیده برطرف میکرد، واو کسی نبود که درظاهر ملا باشد بلکه اوکارش وتلاشش و همه وهمه او کاملا درموازن شرعی برابربود.

شاید مانند اوباشد، ولی من مانند اورا ندیده ام ،قبلا می اندیشیدم که استحکام حکومت اسلامی ایران برچه اساسی استواراست وبا تمام یورش های دشمن هیچ منفذظاهرنمی شود ؟!!وهنگام که علی ربانی نژاد را دیدم جواب اندیشه ام رایافتم که : این گونه افراد ، منفذهای دشمن مسدود، حیله های معاند را خنثی ،خون ها ی حیات را دررگهای کشوری اسلامی به جریان می اندازند .

           روزی خادم مسجد ولی عصر ساوه بدون هم آهنگی آقای ربانی نژاد حجره مدرسه را تصرف کرده بود ولی اقای ربانی برای این خادم ضرب الاجل تعیین کرد که تامدتی معین باید حجره ی مدرسه را ترک کند وبا ا وبا تندی برخورد کرد ولی دوروز بعد که به سوی مکه میرفت درحوزه تشریف اورد وهمان خادم مسجد را خواست از او درحضور جمع عذر خواهی کرده و طلب عفو نمود حتی صورت پیره مرد را بوسید .

       اقای ربانی نژاد دوفرزند پسرداشت هردوشان طلبه بود درحوزه یکی شان عباس ربانی نژاد ویکی هم ابوطالب ربانی نژاد بود که برخی اوقات یکی از فرزندانش را همرای خود به سفرمی برد .

     اقای ربانی نژاد با طلبه های افغانی که درحوزه مشغول تحصیل بودند کمال مدارا و مهربانی را انجام میداد و اگرچه مردی جدّی بود ولی قلب رؤفی داشت که خدایش اورا مورد رحمت خود قرار داده و همیشه درهرجای که هست دارای ایمان استوار و حضرت ولی عصر علیه السلام ازاوراضی وخوشنود باشد ، به قول مردم افغانستا ن آبش همیشه گرم و نانش همواره ترباشد .

                        امام جمعه سابق ساوه :

    بعد ازیک سال واندی مدیریت مدرسه باز عوض شد که این بار به دست امام جمعه وقت ساوه افتاد که این اقای محترم به محض ورود به حوزه اولین اقدام اش این بود ، طلبه های افغانی را اخراج کرد و طلاب مظلومی افغانی آواره ، کم کم از حوزه علمیه خارج شده به هرسوی بی مقصد رفتند ،‌ که به اخراج طلاب هم  قناعت نکرد بازدرمجمع عمومی  درخطبه نماز جمعه اعلام کرد که من مدرسه علمیه ولی عصرساوه را پاک سازی کردم .

 حالا همین پاک سازی را یک نفر آدمی عادّی میگفت ، خیل مهم نبود ما می گفتیم که این اقا مثلا معنی پاک سازی را متوجه نمی شود ولی اگریک روحانی این سخن را بگوید چه ؟

         پاکدرمقابل نجس اطلاق می شود . یعنی طلاب امام صادق که عمری درمکتب اهل بیت علیهم السلام زحمت کشیده اند وتلاش کرده اند ،    و مدت ها ی مدید درهمین آوارگی ها و سختی ها  درس علومی دینی بخوانند ،نجس است .

     حالا این امام عادل، طلبه های افغانی را که  اخراج میکند  و بعدا به بدترین سخن این هارا  مخاطب قرارداده نجس می خواند  فردای قیامت که درداد گاهی عدل الهی امام جمعه یا امام  شنبه مطرح نیست و درمقابل حساب قیامت که شکم وگوشت و پی وزن نمی کنند فقط ایمان وزن می شود ، آیا ازاین سخن سؤال نخواهد شد ؟

      وقت این سخن ناصواب را جمعی مردم بی پناهی شیعه افغانی میشنوند جگراین ها آتش گرفته با آه سوزناک دل های مجروح ،‌ واین شیعیان درخانه ها شان رفته به همسران وخانواده شان نقل کنند وچه قدرزجربکشند  ؟.  

        یا اشتبا ه می کنم خدا هم دنبال هما ن پاره کاغذ به نام شناسنانه است که هرکه نداشت دیگر اوبنده مخلوق خدا محسوب نگردیده و ازاحاطه عبودیت الهی خارج میگردند ؟

       خدای تعالی درقران شریف خود میفرماید : تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئَدَه،  نَاُراللهِ مُوْ قَدَة . درقیامت طلوع میکند ازقلب ها آتش سوزان  . حالا تو خوانند ه محترم قضاوت کن بیبین که معنی ایه چه می باشد ؟

        درحدیث قدسی امده که : هرکه ولی مرا اذیت کند مانند این است که شمشیرگرفته  درمقابل منی خدا به جنگ برخواسته باشد .ودرحدیث دیگر ازامام صادق علیه السلام امده که : خدای تعالی پنچ چیز را درپنچ دیگرپنهان کرده است یکی ولی خودرادربین بندگان خود مخفی کرده که تا مردم به کسی جسارت نکند که شاید ان کسی که تواومورد اهانت قرار میدهی همان ولی خدا باشد .

             حالا این حدیث تاکدام قسمت دنیارا شامل می شود ؟ شهرساوه ویا استان مرکزی یا کشورایران !؟  یا جاها ی دیگررا نیزدربرمیگیرد  ؟ 

       میگویند فروع دین ده چیز است یکی تولّی ودیگری تبّری ، حالا شرح این تولی چه باشد خدای متعال میداند ولی پدرم که مردی بی سوادی بود به من تعلیم داده که معنی اش این است که تولی بعنی دوست داشتن خدا وپیامبرخدا وامامان ودوستان این ها ،‌یعنی واجب است مانند نماز وروزه که ما باید کسی که دوست خدا ورسول خدا وامامان هستند دوست داشته باشیم .

 وپدرم معنی تبری را درکودکی به  من اینگونه معنی میکردکه تبری یعنی دشمن داشتن دشمنان خدا ودشمنان رسول خدا و دشمنان امامان و دوستان این هارا هم باید دشمن بداریم .

   حالا شاید معنی اش چیزی دیگری باشد من که عرض کردم پدرم بی سواد است شاید معنی اش را ندانسته باشد .

 


شیخ احمد مطهری ساوه+خدمات مطهری ساوه+ساوه خاطرات +ساوه 2

 

خاطرات ساوه 2

 حوزه علیمه : درمرکزکه معارف دینی وقرآنی آموزش داده می شود به آن مدرسه علمیه گفته می شود اگرچند مرکزبدین شیوه بوجود آمدبه مجموعه آن ها حوزه علیمه اطلاق می شود . به عبارت دیگر، مراکزکه پرورش وآموز ش علمایی دینی را به عهده دارند حوزه علمیه می گویند . چون زبان قرآن ورسول خدا وامامان معصوم علیهم السلام عربی است وعمده کاروفعالیت های حوزه ویان کتاب خدا واحادیث اند لذا باید نخست ادبیات عرب را به حدّنیازیاد بگیرند .

     پس حوزیان درنخستین قدم به درس صرف ، نحو وادبیات می پردازند زیرا کلیدهدف شا ن یاد گیری زبان عرب است وامّا اصل مقصد آشنای به معارف قرآنی و درک صحیح ازسیره پیامبرخداوامامان علیهم السلام هستند لذا برای رسیدن به این هدف باید به چند علم دیگرنیزمتوسل شد ،مثلا : اصول فقیه وعلم رجال ،کلام، حدیث، تفسیر، تاریخ اسلام، منطقکه هریک این ها پلّه های مقصد به حساب می آید .

       تابالاخره ،با آشنای درست به امورفوق به مرحله سطع عالی میرسند که آن می گویند : درس خارج ، که در این دوره حوزه ویان کتاب خاصی را آموزش نمی‌بینند و بلکه این دوره برای تمرین درس های گذشته است وتحقیق بر نظرات عالمان صاحب نظر تا مهارت  نظریه‌پردازی را  در علوم دینی است بدست آورند ، که درصورت تکمیل آن مجتهد می‌شوند. مجتهد کسی است که در فهم علوم دینی متخصص و صاحب‌نظر باشد.

     حوزه ویان، با استفاده ازابزارهای که ذکرشد به سمت هدف رهسپارمی گردند ، ولی درحال حرکت فقط به همین ابزاراکتفانمی کنند ،بلکه درامورات مانند حفظ حدیث برای تبلیغ ، درس اخلاق وخودسازی نیزمی پردازند زیرا لازمه یک مبلغ خوب درگام نخست ، خودسازی ومتخلق به اخلاق امامان است .وگرنه ، کلام بی اثر، رفتاربی جاذبه ،استدلال متقلب گونه وشخصیت تنفرانگیزجلوه خواهد کرد.

     حوزویان ، مهم ترین احیاگران سیره امامان علیهم السلام هستند که آب حیات معارف قرآن واهلبیت را به نفوس پژمرده وتشنه ی بنده گان می رسانند وبرخی بکرسی تدریس ، برخی برفرازمنبر، برخی با کتابت ونوشتاروبرخی با اخلاق شائیسته ، دل ها را به سوی فطرت پاک که همان معارف دینی است ، جذب می کنند .

            امّا برخی قدم را فراترگذاشته، پایگاهی برای نشراین امرتأسیس می کنند وبدین وسیله جان های تشنه راسیراب می سازند ، مثلا مدرسه علمی یا مسجد بنیان می نهند یا برای طالبان علم وسیله رفاه  را فراهم می آورند .

                 یکی ازاین هدایت گران راستین ،مؤسس مدرسه علمیه ولی عصر(ع) ساوه ، حضرت آیت الله شیخ احمد مطهری ساوه ای می باشد . 

           اومردی بود آزاد ازهرقید بند ی، که مصداق آیه شریفه : یا ایتها النفس المطمئنه ......خوشنود وسبکبار،آرام ومطمئن به سوی پردرگارشتافت وازاین دنیای محقر ، ازتعصب های جاهلیت عاری آزادانه به شوق لقای پرودگار به سوی ملکوت اعلی پروازکرد .

          اومردعالم بود وعامل   ، و اومرد صامت بود ولی  بی  تکلف   ،  واو مسؤل بود ولی متواضع ،‌‌‌  واوفعال بود ولی بی تظاهر،‌   واوعابد بود ولی مخلص،‌     واو پرتلاش بود ولی کم توقع   ، ذکر مدام این مرد حکایت از آیه کریمه الابذکرالله تطمئن القلوب میکرد .

        اومردی بود که دنیا درنظرش الدنیا سجن المؤمن والجنة للکافر تجسم عینی می بخشید .خدای روح این مردی ملکوتی را همرای انبیای عظام و شهدای کربلا محشور گرداند .

             (برخی خدمات این مرد وارسته که خدایش رحمت کند : 

1- یکدوره سى جلدى به نام مستند تحریرالوسیله که یازده جلد آن به طبع رسیده است و بقیه در تحت طبع مى‏باشد. 2- طرحهاى رسالت در پیرامون مسئله خلاقت و زمامدارى 6 جلد که پنج مجلد آن در مورد امیرالمؤمنین علیه‏السلام و یک جلد درباره امام حسن علیه‏السلام به طبع رسیده است. 3- یکدوره روابط در جامعه اسلامى در ضمن 8 جلد که به چاپ رسیده است به شرح زیر: (1- رابطه اقتصادى عمومى 2- رابطه اقتصادى خانوادگى 3- تامین رابطه جنسى 4- کنترل رابطه جنسى 5- رابطه دوستى و محبت 6- رابطه وراثت و تربیت 7- رابطه ولایت و حکومت). 4- کتاب پیرامون علم پیامبر و امام صلى اللَّه علیهم در مسائل غیبى. 5- کتاب شفاعت 6- نماز جمعه و احکام آن 7- کتاب جهاد 8- کنگره اسلامى حج 9- هدف حکومت اسلامى آثار خیر و خدمات اجتماعى 1- بناء دو مدرسه در شهرستان ساوه بنام مدرسه الزهراء و مدرسه ولى عصر (ع). 2- پانزده دستگاه منزل براى رفاه طلاب و مدرسین حوزه علمیه ساوه. 3- مسجدى بنام ولى عصر عجل‏اللَّه فرجه در کنار میدان آزادى. 4- دعوت سه مدرس براى تدریس حوزه علمیه ساوه.

- اداره و تامین شهریه صد نفر از طلاب حوزه ساوه. 6- دفتر شهریه براى سادات مستحق ساوه و حومه آن. 7- صندوق قرض‏الحسنه بنام حضرت جوادالائمه علیهم‏السلام در ساوه براى کمک به مستحقین. 8- دفتر نان براى تامین نان فقراء شهر ساوه و حومه آن. 9- تجدید بناء ساختمان مدرسه انقلاب در کنار مسجد انقلاب ساوه. 10- بناء کتابخانه حوزه علمیه ساوه در همان مدرسه در مرکز شهر. 11- تهیه زمین براى بناء خانه‏هاى مسکونى براى افرادى که توان تهیه منزل ندارند. متاسفانه معظم‏له با این محاسن و اخلاق و محامد آداب و فضائل انسانى و ملکات فاضله و آثار و خدمات مبتلا به سرطان شده و در سن پنجاه و دو سالگى در روز اول ماه رمضان 1411 قمرى برابر بیست و هفتم اسفند ماه 1369 شمسى از دنیا رفته و در شهرستان ساوه در کنار مزار شهداء آن به خاک رفت رحمه‏اللَّه علیه.

ومهم ترین شاخصه که مرا مجذوب خود ساخته :

    عدم عصبیت :

      1-  اکثرطلاب حوزه علمیه ساوه افغانی بودند که این عمل  ازعدم تعصب این مرد وارسته حکایت دارد که برای او خدمت به اسلام مهم بود،  ورکن کار اومکتب اهل بیت علیهم السلام بود، فرق نمی کردکه درکجای عالم باشد وفقط رضایت پروردگارهدف داشت ولی درچه زمان ودرچه مکان و درچه فردی به وقوع بپیوندد درنظرنداشت.

2- پیره مردی ساده ی افغانی سرپلی به نام ملارجب که حتّی مردم افغانی هم ازساده گی اش  به اوتوجه ندارند ، این پیره مردمیگوید : روزها گاهی حضرت آیت الله مطهری درکنار من روی زمین  می نشست وبا صدق دل به من می گفت : تو خیلی ازمن بهتری زیراتو درحال مهاجرت بدون کدام حقوق وچشم داشت مدام به نماز جماعت شرکت می کنی ..بازاین پیره مرد ساده میگوید : آقای مطهری خم می شد صورت مرا می بوسید .

          3-  دوست عزیزم اقای رمضان علی شرف پور که از برجسته ترین طلاب کابلی است میگوید : من همرای برخی طلبه ها به دری خانه ی حضرت آیة شیخ احمد مطهری رفتیم وقت مارا ازپشت بام دید که دم در ایستاده ایم ازهمان جا با پای برهنه آمد درراباز کرد وما عرض کردیم که استاد !شما باپای برهنه آمدید ؟ فرمود : نباید طلبه هارا  دم درمنتظر گذاشت .( که حاکی از احترام ایشان به طلاب علومی دینی می باشد).

     اینکه میگوید امام زین العابدین چند مردی فقیر که روی خاک نشسته بودند ونان خالی وجوی را روی سنگ به جای سفره  گذاشته بودند و میخوردند که به امام تعارف کردند که بیایند باانان نان بخورند امام بلافاصله اجابت کرد وروی زمین نشست وباآنها هم غذاشد .

   امام صادق علیه السلام فرمود : من تعصب عصبه الله بعصابة من النار(ثواب الاعمال ص474 یعنی هرکس تعصب ورزد خداوند پیشانی بند ازآتش برسراوخواهد بست .

         رسول خدافرمود : من کان فی قلبه حبة من خردل من عصبیه بعثه الله یوم القیامة مع الاعراب الجاهلیه (نهج الفصاحه ص 81 ) یعنی هرکس به اندازه دانه ی خردل تعصب داشته باشد خداوند درروزقیامت اورا بااعراب جاهلیة محشور می گرداند.

اگرچه درشنیدن این امرآسان به نظر می رسد ولی موقع عمل ازهرکسی برنمی آید بقول شاعر:

هرعمامه به سری را تونگوآیت حق    ریش عمامه دراین عصرزمان بسیاراست

ای بسااشخاص بارخت سفید            بد ترازعمروعاص وازیزید

اگریک شیخ ایرانی  درخیابان بایک نفرافغانی دوش بدوش راه رفت واگردرسینه بی کینه اش چیزی پدید نیامد واگرعرق شرمنده گی اززیرعمامه جریان پیدانکرد، آن قضاوت درست است .

داستان : الاغی به صحرا مشغول چرا بود که باران شدید ازآسمان باریدن گرفت والاغ درزیرباران به هرسو دوید ولی مأمن پیدا نکرد تا بالاخره باران بند آمد ، دید شیری ازدنیارفته گوشت اش بدرستی متلاشی گردیده فقط پوست شیرباقی مانده ، الاغ به جهت سردی هوا پوست شیرپوشید چند قدم این بروآن برراه رفت به چند آدم که دربیابان مشغول کاربودند رسید .

 آدما ازدیدن الاغ که گمان کردند شیربه سمت شان می آید ،پا به فرارگذاشتند . الاغ ازفرارآنان جسورترشد به سمت آدم های دیگررفت وآن نیزپا به فرارگذاشتند ، تاکم کم الاغ تصمیم گرفت که اگرصدای ازخود ظاهرسازد ترس ووحشت بیشترایجاد می کند لذا به دهی وارد شد

مردم ازدیدن شیرهرکسی به سوی پناه گاه دویدند که ناگهان الاغ صدای عرعرش بلند کرد، همینکه مردم صدای عرعرالاغ را شنیدند دانیستند که پوست شیررا پوشیده .

پوست را ازجان اوکندند وپالان به پشت اونهادند.

         به عبارتی دیگرآخوند که بیماری روحی و اخلاقی دارد وخودسازی نشده باشد وتأثیرمنفی اش خیلی بیشتراست ، زیرامردم لباس رسول خدا درتن او مشاهده می کنند واخلاق ورفتار آن بزرگواررا ازیک آخوند انتظاردارند ، اگرخدا ناکرده ، ازآخوند اخلاق نادرستسربزند ورفتارنادرست ببینند مانند اینکه : تکبربورزد ویا تند وعصبانی بشود یا دشنام به زبان جاری نماید ، مردم ازنظاره او عقائدش عوض می شود ،.