سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

امام جمعه مرحوم ساوه + خاطره افغانی درساوه + حوزه علمیه ساوه +سا

             

.ساوه 5

    چه زشت است که یک قدرت مندی ( امام جمعه شهر) باشخصی که نه ازقدرت سیاسی برخورداراست ونه ازمنزلت اجتماعی بهرمند ، که پایش به زمین نمی رسد ودستش به آسمان ، هماره مورد اهانت قراردهد .

امام جمعه سابق ساوه ، به اضافه اینکه سی طلبه افغانی را بدون موجب وفقط به خاطرافغانی بودند ازمدرسه ولی عصر(عج )ساوه اخراج کرد ، رفتارعصبیت آمیزی نیزبامن داشت:

1 امام جمعه درس مکاسب می گفت ، علمایی شهرنیزبه درس ایشان شرکت می کردند وبه درس طلبگی مرسوم است که شاگردان به استاد اشکال وارد می کنند وروزی به ایشان اشکال واردکردم واوقبول نکرد وبی اعتناه رد شد وچند سطر بعد دوباره اشکال کردم وایشان به شدتّ عصبانی شد بدون اینکه جواب مرابدهد گفت : افغانی ! به پای درس من افغانی بازی درنیار، حالا یک افغانی آمده به من اشکال وارد می کند !!!.

این رفتاراصلا شائسته امام جمعه نبود بلکه شایئسته یک شخصیت اجتماعی نبود وحتّی ازیک انسانی نجیب بعیدبود که درمیان 20نفریکی راخورد وشخصیت اورا لگدمال سازد، اگرچه قدرت ، مکنت این درک را ازوی سلب کرده بود که کوبیدن یک افغانی نیزعقوبت دارد وافغانی نیزدل شکسته می شود .

2 یکی ازدوستان افغانی ام که دوبرادرش درکشورعربستان سعودی مشغول کاربودند وقصدداشتند درایام ذی حجه به حجّ تمتع شرکت نمایند ومسائل خمس آنان را ازمن پرسید ومن بدرستی ازجزئیات مسئله آگاهی نداشتم وبالاخره به جهت حلّ مسائل به خانه امام جمعه رفتیم وایشان گفت : من درفلان کاروان هستم ودرمدینه به حضورم برسند حساب کتاب خمس شان را درست می کنم .

این دوست من( که باهم به حضورمبارک امام جمعه رسیده بودیم )گفت : حاج آقا من انشاء الله نیز قصد سفرزیارتی حجّ را دارم . 

 امام جمعه گفت : خمس مالت را داده ای ؟

رفیق من گفت : بله ، حاج آقا من نزد آیت الله کابلی رفتم ومسئله خمس ام حلّ کرد.

امام جمعه پرسید: آیت الله کابلی کیه ؟

رفیق من گفت : یک نفرمجتهد درقم است ، افغانیه .

گویا امام جمعه را برق گرفته باشد، با تعجب گفت : افغانی مجتهد ؟!!

رفیق من : بله حاج آقا افغانی مجتهد است .

امام جمعه مثل کسی که یک امرمحال را  شنیده است ماننداینکه خورشید ازغرب طلوع کرده  ، باردیگرتکرارکرد وگفت : افغانی مجتهد شده ؟! بعد دنبال اش پُخ ، کرد ، گفت : چیزی عجیب می شنوم ،افغانی مجتهد ؟ ! پُخ ، افغانی مجتهد ، پُخ ، هَه هَه هَه افغانی مجتهد شده ، هَه هَه پُخ هه هه هه افغانی مجتهد شده .

بالاخره همین طورادامه داد ومرتب همان کلمات را تکرارمی کرد وبدون وقفه هه هه هه وافغانی مجتهد شده و...

 3 روزی درمدرسه ولی عصر (عج ) ساوه تجلیل وتقدیرازمدرسین حوزه برگذارشده بود ومدرسه نیزدرتحت نظارت امام جمعه قرارداشت ومن نیزبه حوزه درس می گفتم لذا دراین برنامه حاضربودم .

امام جمعه ازتمام مدرسین حوزه تقدیروتشکرکرد تک تک را  نام برد واسم مرا نبرد ، ومن نیزدرجلو چشمش نشسته بودم وحیف اش آمد که یک افغانی را درکنارمدرّسین ایرانی حوزه نام ببرد ، نوبت تشکربه مدیران رسید ،آن جانیزمناسب ندید  ، نوبت به خادمان رسید بازآن جا خودداری کرد ، کم کم تنزل کرد به آشپز وکمک آشپز رسید وتقدیر کرد ، آن جانیزصلاح ندانیست که نام ببرد ، تارسید به جاروکش وازاو نیزتشکرکرد وهریکی ازدرجات را تک تک به نام وعنوان وآقا خطاب می کرد تا بالاخره گفت : ازتمام کسانی که خدمتی انجام میدهند درختان را آب یاری می کنند ودستشویی وحمام هارا نظافت می کنندو ازفلانی (اسم من را) تشکرمی کنم . این تخفیف ازعدم توجه نبود بلکه قصدش را با قید واوصاف ضمنی آشکارمی کرد .

یکی ازدوستان ایرانی آقای داود زارع فورا به من گفت: تشکرکردن ازیک افغانی برایش خیلی سخت بود که به خاطرتواین همه افراد را نام ببرد واگرنه جلسه برای تقدیرمدرّسین برگذارشده بود.

3 یکی ازدوستان به امام جمعه سابق ساوه اظهارکرد که فلانی (نام مرابرد) مانند یک مدرس درحوزه درس می گوید اگرحقوقی برای او قرارنمی دهید حدّاقل یک تشویق ویک تقدیری انجام دهید .

امام ، ازشنیدن این سخن تعجب کردوگفت: چه می گویی افغانی را تشویق کنم این شهریه را که می گیرد بس اش است ، عجیب حرفی می زنی ! افغانی را تشویق کن ، افغانی را تشویق کن ، پُخ افغانی را تشویق کن .

4 به درس های حوزه معمول این است که نظرات علمایی گذشته با دلیل شان  درکتاب مطرح می شود بعد صاحب کتاب یکی یکی نظرات رامورد اشکال قرارداده و طرد می کند ونظرخودش را ثابت می کند مثلا شیخ انصاری رحمه الله درمکاسب نظرات علمایی لبنان وعراق و..را  بادلیل میاورد وبعدانوبت به اثبات ونظرخودش می رسد .

امام جمعه هنگام که میخواست نظرشیخ انصاری را بیان کند ، می گفت : شیخ فلانی توایرانی نیستی که دلیلت محکم باشد الان درمقابل استدلال ایرانی به زانودرمیایی ، بعد می گفت : توکجا ویک ایرانی کجا ؟!! .

اگرچه این بزرگواردارفانی را وداع گفته ولی خاطرات زیبایی اوهمواره درذهن من ماندگارخواهد شد ونیزاین خاطره درس عبرت میدهد که اگراحیاناً دنیا به من اقبال کردو ضعیف تری را به خفّت وخاری نکشانم و به کبروغرور وتعصّب شخصیت اورا لگدمال نسازیم .

ومن یک طلبه هستم واویک عالم این همه ماجرا دارم حالا قیاس کن افغانی های که سروکاربه عالمان دینی ندارند .

حالا ممکن است نظرشما این باشد که : دعوت نامه که برای شما نفرستادیم ، خودتان آمدید ، اگرخوشت نمی آید بروبه کشورت .!؟؟

1- اینکه نه میلیون ایرانی به کشورهای کفرستان وآمریکاه هستند ، واقعاً کفّاربه ایرانی ها این گونه رفتاردارند ؟، درزمان ریاست جمهوری آقای خاتمی که به نیورک آمریکاه سفرکرده بود با ورود ایشان این قدرایرانی جمع شده بودند که اصلاباورنمی کردم که امریکاه است بلکه خیال می کردم میدان آزادی تهران است .

آن وقت ایران تحریم نبود ، ایران امنیت کامل داشت ، گاز، برق ، خصوصاً وطنشان است وچرا به ایران بازنمی گردد ؟ حتما امریکا بهتر،خوشترونیکوترمی گذرد که به وطنشان بازنمی گردند . حالا پسرمن که درایران درس می خواند باید کفّارپول بدهد تابتواند درس بخواند وآن هم باهزارتوهین وتحقیر.

    ومنکه درخیابان های ایران قدم می گذارم باید پول عوارض شهرداری بپردازم . وازکارگرافغانی که پول کارت کارگری می ستانند ولی دیگه کارندارند که واقعا کارپیدامی کند یا نه فقط پول کارت کاری را لازم دارند .

یامثال بزنم اینکه : یک نفردرداخل خیابان درحال مرگ قرارگرفته وشما درخانه برده ازمرگ نجات میدهید ولی دررفت وآمدبه خانه یک لگد بهش می زنید واوناله می کند وشما می گوییدچون ماتورا نجات داده ام وحالا باید این گونه رفتارکنم . شماایرانی های عزیزمردم افغان را پناه دادید ونجات دادید ولی لگدمال کردن شخصیت شان روا نیست .

2 بعضی آواره گان افغانی درایران جنایت کردند وتجاوزنمودند وآدم کشتند ، این جمله درست است ولی باید بگویم : که سه میلیون افغانی مهاجرهمه این جنایت را مرتکب نشده اند وافغانی مانند ایرانی خوب دارند وبددارند وآدم کش دارند وبی نمازدارند و نمازخوان دارند ودرحالیکه مطلع هستید که زندان های ایران ازاین جنایت کاران زیادند و کشورهای دیگرنیزبه همین منوال هستند .

3 کشورایران درفلسطین که اکثرشان وهابی هستند بودجه می گذارند وکمک های مالی می کنند وآن را برادرمیخوانند ،بلکه درتمام کشورهای دنیا کمکهای ایران می رسند، ومن دراین امراشکالی ندارم بلکه تحسین می کنم ولی به افغانی آواره پول ندهید وکمک مالی نکنیدبلکه پول شان را به عنوان عوارض شهرداری و کارت کاربگیرید امّا به کودکان بی گناه درمدرسه وکارگری بی بضاعت درخیابان وزنان ومردان درصف نانوایی درداخل شهرتوسط پلیس شخصیت کشی نکنید .  


ساوه 4+ خاطرات یک افغانی درساوه + حوزه علمیه ولی عصرساوه + علی ر

 

ساوه 4

 

 

حوزه علمیه ساوه درسال 74یا 75

 

 درسال هفتارچهاربه اصرارمدیرمحترم مدرسه علمیه ساوه (شیخ محمد رضا کریمی )به ساوه بازگشتم ومدیرازوردمن به ظاهر خوشنود دیده می شد زیرا : مدرسه به قدرکافی توان اقتصادی نداشت که برای هرپایه استاد استخدام کند ، ومن درورد قبلی دوپایه ابتدای را تدریس کرده بودم وحالانیز درحقیقت من قسمت احتیاجات را برطرف می کردم .

 

 به قول برخی علما که می گویند : خدا درحدیث قدسی فرموده : شما روزی فردا را ازمن نخواهید ومن هم از شما عبادت فردا را نمی خواهم .  هرگز به فکرروزی فردایم نبودم وبه خودم میگفتم که فردا هم خدای است ، کاروبارودرس وبحث بدرستی سرگرمم کرده بودم .

    که ناگهان سروکله ی مردی دیگر ی پیدا شد که آن، از طرف حوزه علمیه قم آمده و به عنوان مدیر جدید تعیین شده بود ،باآمدن وی آقای کریمی خلع  (شاید به دستور حوزه علمیه قم )و اخراج گردید .

   مدیرجدید!  ریاست حوزه را به عهده گرفت وبرای تنظیمات وترتیبات مشغول به کارگردید ، ولی این مدیر جدید کار ش خیلی بهتر از اقای کریمی بود،زیرا: اولاًایشان، آدم فعال وزرنگ و کار کشته ای بود وثانیا ایشان ازپشتبانی حوزه علمیه قم وامکانات مالی برخوردار بود .

 به اضافه اینکه :ایشان  رئیسی سیاسی عقدتی از طرف رهبری درارتش جمهوری اسلامی درهوانیروز تهران بود. ایشان نیزمسئولیتی درحوزه علمیه شهریارداشت و وظیفه ای درسیستان وبلوچستان اجرامی کرد و کارهای زیادی را عهده دار بود وحقیقتا مردی کار بود و تنبلی وبی عاری ازوجود اوکاملا رخت بربسته بود وشب وروزبرای اوبی معنی وبااستراحت وتعطیلات بیگانه بود .

         نام این مردی فعال ،علی ربانی نژاد بود که با آمدن آاقای ربانی نژاد مدرسه ساوه جان تازه ی به خود  گرفت وروح  نشاط وشادابی درپیکره حوزه  دمید ، فعالیت عجیبی درسراسرارکان مدرسه آغازشد .

   آقای علی ربانی نژاد ! که نمونه کاملی از فعالیت ،تلاش بود ونیزدوست نداشت که کسی روزش را به بی کاری و سستی هدر دهد .

          اقای علی ربانی نژاد !  با مسئولیتهای سنگین ،حواس اش جمع بود ، درحالیکه به تلفن صحبت می کرد ودرهمان حال کاری دفتری بدون خطا انجام میداد و درهمان حال اگرکسی با اوسخن می گفت آن را می شنید وپاسخ میداد ووقت سخن می گفت پی گیری میکرد تا اورابه ثمر نمی رسانید نیمه کاره رهایش نمی کرد واگرشب ازراه میرسید فورا دری دفترش بازکرده هماندم مشغول کار می شد یعنی مردی همه کاره وبه تمام فن حریف ..

            اقای علی ربانی نژاد! مردی خوش قلب و باعاطفه بودوقت کسی را میدیدکه دردمند است به ندای او گوش فرامیداد و از آدم مظلوم وغم زده کاملا دل جوی میکرد تامیتوانیست اندوه را ازچهره غمناکی رنج کشیده برطرف میکرد، واو کسی نبود که درظاهر ملا باشد بلکه اوکارش وتلاشش و همه وهمه او کاملا درموازن شرعی برابربود.

شاید مانند اوباشد، ولی من مانند اورا ندیده ام ،قبلا می اندیشیدم که استحکام حکومت اسلامی ایران برچه اساسی استواراست وبا تمام یورش های دشمن هیچ منفذظاهرنمی شود ؟!!وهنگام که علی ربانی نژاد را دیدم جواب اندیشه ام رایافتم که : این گونه افراد ، منفذهای دشمن مسدود، حیله های معاند را خنثی ،خون ها ی حیات را دررگهای کشوری اسلامی به جریان می اندازند .

           روزی خادم مسجد ولی عصر ساوه بدون هم آهنگی آقای ربانی نژاد حجره مدرسه را تصرف کرده بود ولی اقای ربانی برای این خادم ضرب الاجل تعیین کرد که تامدتی معین باید حجره ی مدرسه را ترک کند وبا ا وبا تندی برخورد کرد ولی دوروز بعد که به سوی مکه میرفت درحوزه تشریف اورد وهمان خادم مسجد را خواست از او درحضور جمع عذر خواهی کرده و طلب عفو نمود حتی صورت پیره مرد را بوسید .

       اقای ربانی نژاد دوفرزند پسرداشت هردوشان طلبه بود درحوزه یکی شان عباس ربانی نژاد ویکی هم ابوطالب ربانی نژاد بود که برخی اوقات یکی از فرزندانش را همرای خود به سفرمی برد .

     اقای ربانی نژاد با طلبه های افغانی که درحوزه مشغول تحصیل بودند کمال مدارا و مهربانی را انجام میداد و اگرچه مردی جدّی بود ولی قلب رؤفی داشت که خدایش اورا مورد رحمت خود قرار داده و همیشه درهرجای که هست دارای ایمان استوار و حضرت ولی عصر علیه السلام ازاوراضی وخوشنود باشد ، به قول مردم افغانستا ن آبش همیشه گرم و نانش همواره ترباشد .

                        امام جمعه سابق ساوه :

    بعد ازیک سال واندی مدیریت مدرسه باز عوض شد که این بار به دست امام جمعه وقت ساوه افتاد که این اقای محترم به محض ورود به حوزه اولین اقدام اش این بود ، طلبه های افغانی را اخراج کرد و طلاب مظلومی افغانی آواره ، کم کم از حوزه علمیه خارج شده به هرسوی بی مقصد رفتند ،‌ که به اخراج طلاب هم  قناعت نکرد بازدرمجمع عمومی  درخطبه نماز جمعه اعلام کرد که من مدرسه علمیه ولی عصرساوه را پاک سازی کردم .

 حالا همین پاک سازی را یک نفر آدمی عادّی میگفت ، خیل مهم نبود ما می گفتیم که این اقا مثلا معنی پاک سازی را متوجه نمی شود ولی اگریک روحانی این سخن را بگوید چه ؟

         پاکدرمقابل نجس اطلاق می شود . یعنی طلاب امام صادق که عمری درمکتب اهل بیت علیهم السلام زحمت کشیده اند وتلاش کرده اند ،    و مدت ها ی مدید درهمین آوارگی ها و سختی ها  درس علومی دینی بخوانند ،نجس است .

     حالا این امام عادل، طلبه های افغانی را که  اخراج میکند  و بعدا به بدترین سخن این هارا  مخاطب قرارداده نجس می خواند  فردای قیامت که درداد گاهی عدل الهی امام جمعه یا امام  شنبه مطرح نیست و درمقابل حساب قیامت که شکم وگوشت و پی وزن نمی کنند فقط ایمان وزن می شود ، آیا ازاین سخن سؤال نخواهد شد ؟

      وقت این سخن ناصواب را جمعی مردم بی پناهی شیعه افغانی میشنوند جگراین ها آتش گرفته با آه سوزناک دل های مجروح ،‌ واین شیعیان درخانه ها شان رفته به همسران وخانواده شان نقل کنند وچه قدرزجربکشند  ؟.  

        یا اشتبا ه می کنم خدا هم دنبال هما ن پاره کاغذ به نام شناسنانه است که هرکه نداشت دیگر اوبنده مخلوق خدا محسوب نگردیده و ازاحاطه عبودیت الهی خارج میگردند ؟

       خدای تعالی درقران شریف خود میفرماید : تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئَدَه،  نَاُراللهِ مُوْ قَدَة . درقیامت طلوع میکند ازقلب ها آتش سوزان  . حالا تو خوانند ه محترم قضاوت کن بیبین که معنی ایه چه می باشد ؟

        درحدیث قدسی امده که : هرکه ولی مرا اذیت کند مانند این است که شمشیرگرفته  درمقابل منی خدا به جنگ برخواسته باشد .ودرحدیث دیگر ازامام صادق علیه السلام امده که : خدای تعالی پنچ چیز را درپنچ دیگرپنهان کرده است یکی ولی خودرادربین بندگان خود مخفی کرده که تا مردم به کسی جسارت نکند که شاید ان کسی که تواومورد اهانت قرار میدهی همان ولی خدا باشد .

             حالا این حدیث تاکدام قسمت دنیارا شامل می شود ؟ شهرساوه ویا استان مرکزی یا کشورایران !؟  یا جاها ی دیگررا نیزدربرمیگیرد  ؟ 

       میگویند فروع دین ده چیز است یکی تولّی ودیگری تبّری ، حالا شرح این تولی چه باشد خدای متعال میداند ولی پدرم که مردی بی سوادی بود به من تعلیم داده که معنی اش این است که تولی بعنی دوست داشتن خدا وپیامبرخدا وامامان ودوستان این ها ،‌یعنی واجب است مانند نماز وروزه که ما باید کسی که دوست خدا ورسول خدا وامامان هستند دوست داشته باشیم .

 وپدرم معنی تبری را درکودکی به  من اینگونه معنی میکردکه تبری یعنی دشمن داشتن دشمنان خدا ودشمنان رسول خدا و دشمنان امامان و دوستان این هارا هم باید دشمن بداریم .

   حالا شاید معنی اش چیزی دیگری باشد من که عرض کردم پدرم بی سواد است شاید معنی اش را ندانسته باشد .