سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

قسمت سوم خاطرات سید وهزاه افغانی +سید های افغانی +تعصب وسیدها

     قسمت سوم خاطرا ت سادات افغانی :            

   وای!‌  برماو  ملت ما  و وای!   از این کارهای خلاف دین برده درقالب دین ، بازمیگوییم که ما رفتار رسول خدارا داریم  وبه سیره ی جدّ مان  رفتار می کنیم و سید بودن چه فرق دارد که باد های شیطانی این تَوَهُّمْ های ناروارا  به کله های ما فروکرده که چون ماسید هستیم هرجنایت و هر خیانت را که خلاف دستورات اسلامی وقرانی باشد اگرمرتکب شویم عیبی ندارد وچون اولاد پیامبر هستیم خلاف ما عین شرع و عین دستورات اجداد ما است .

          حضرت نوح نبی علیه السلام باره فرزند خود از خداوند خواست چرا اورا غرق می کند ؟ خداوند فرمود آن فرزند از اهل تومحسوب نمی شود زیرا اوعمل ناشایست دارد آیا فرزند پیامبربودن  مجوز این همه عمل های ددمنشانه می شود ؟

   اگرکسی بگوید که : من که همان عمل های نا پسند را انجام نداده ام . جواب اینکه کسی که فرق گذاری بین  سادات وهزاره را و برتری سید هارا تبلیغ می کند چه به زبان و چه به قلم و چه با هرروش دیگری درهمین کار ها ی ظالمانه و ستمگرانه شریک است واگرروز قیامت و حساب خداوند راست است درپای میزان عمل کوهی از گنه را خواهی داشت  .

 درحدیث امده که خداروزقیامت هیچ عضور ا مانند زبان عذاب نمی دهد وزبان به خدا وند از شدت عذاب شکایت می کند و خدا می فرماید که تو سخن را به خود جاری کردی که شرق وغرب عالم را فراگرفت و چه خون های ناحق که به سبب تو ریخته نه شد و عرض وآبروی ها ی توبه خطرانداختی   لذا جزای تو این است .

 سید بودن هرگز مجوز کارهای خلاف نمی شود مگر هارون رشید و مأمون ، معتصم عباسی ، متوکل که بارهای حرم امام حسین را خراب کرد و ... همه سید نبودند  هرسید که کارخلاف شرع و دین مرتکب شود مانند کسی است که سید نیست وکارخلاف را انجام داده .

در همین راستا حضرت امیرالمومنان (ع) می فرماید  :
«
اِنَّ  اَولَی النّاسِ بِالاَنبِیاءِ اَعلَمُهُم بِما جاوُابِه، ثُمَّ تَلی: «اِنَّ اَولَی  النّاسِ بِاِبراهِیمَ لَلَّذی اَتَّبَعُوهُ وَ هذا اَلتَّیُ وَالَّذِینَ آمَنو  وَاللهُ وَلِّیُ المُومِنِین» (آل عمران/68) ثُمَّ قالَ: اِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ ـ  صلی الله علیه و اله ـ مَن اَطاعَ اللهَ وَاِن بَعُدَت لَُحَمتُهُ، وَ اِنَّ  عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَن عَصَی اللهَ وَانِ قَرُبَت قَرابتُهُ» (حکمت 96

یعنی  نزدیک ترین مردم به پیامبران، داناترین شان به رسالت آنان است. بعد این آیه را  تلاوت فرمود: نزدیک ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی نمایند و از  دین نبی و اهلش پیروی کنند و خدا دوستدار مومنان است» آنگاه فرمود: دوست محمد کسی است که خدا را اطاعت کند ـ هرچند از نظر خویشاوندی دور باشد. و دشمن محمد کسی استکه خدا را عصیان کند ـ هرچند از نظر قرابت نزدیک باشد.

                           ادامه ی خاطرات تلخ :

 خلاصه : این زن طلاق اش را از جوان هزاره گرفت وبرگشت واو مبایل راننده ماشین را مرتب می گرفت وبه بستگان خود زنگ میزد و باشادی وسرور گرفتن طلاق اش را بشارت میداد ولی من دیگر غم واندوه وجودم را احاطه کرده بود ازصحنه سخت وتکان دهنده از محمد آباد عرب های ورامین تاساوه دیگر هیچ گونه سخن نگفتم وهمواره دلم به حال آن بچه ی بینوای که قربانی این تعصب بی مورد و ظالمانه گردید می سوخت  و جگرم غرق درغم و رنج بود .

 بعدازان چند روز بعد به مجلس عروسی درتهران رفتیم همرای برخی دوستان و مردم سرپل مزار وقت ازتهران برمی گشتیم دروسط را ه صندلی من با یک سید پول داراز مردم (سر پل) باهم افتاد دربین راه همین خاطره را به خاطرکه ملت ومردم ماچه  قدرگرفتار جهالت های سخت ودرد آوراست به همین اقاسید محترم پول دار که اسم اش سید غلام است ساکن ساوه صحبت کردم بعدازپایان داستان آقاسید به من گفت :

 خانه آن زن را که طلاق خودرا گرفته میدانی ؟ من گفتم : آره بلدم چه کارش داری ؟ گفت : اگرنشانم دهی به خدا قسم ده هزار تومان به خاطر نشان دادن خانه او به تومید هم .

    گفتم به او چه کارداری ؟ آقاسید گفت : میخواهم  بروم پای اوببوسم زیراکه او کار خیل بزرک وعاقلانه را کرده که من اکنون ازاو این قدر خوشنود شده ام که می خواهم بروم پای اورا ببوسم .

 توای خواننده محترم ! جهالت واحمقی این سید را باز ببین که : ره از کجا است تا به کجا ؟ مگرامام خمینی که رهبرشیعیان جهان است دخترش را به غیر سید نداده است  ؟مگرداماد محترم ایت الله سید محمدرضا گلپایگانی که مجتهد بود ومرجع تقلید ، حضرت ایت الله صافی نیست ؟

 درکدام کتاب گفته که سید باغیرسید نباید ازدواج کند ؟ مگرچیزی را به دین وارد کردن بدعت وحرام نیست ؟ بدعت گذاری وچیزی  را که جزء مسلمات دین است اگرکسی قبول نکند مگرکافرنیست ؟خلیفه دوم را خیل مورد شماتت قرار می دهید پس خود تان چرا پیروی این اقای را می کنید ؟

 واقعا واقعا که ......

 اگرکسی بگوید : من به تمام امور از اقای خلیفه دوم پیروی نمی کنم فقط یک مورد است .جواب اینکه پیروان واقعی اش هم درتمام امور که از او پیروی نمی کنند ومانند ما که ما خود را شیعه میدانیم دربرخی موارد تخطی میکنیم و دربرخی جا از امامان  معصوم داریم اطاعت می کینم .

 برخی سادات را اگرکسی بگوید که دین واسلام این حرف های (که دخترسید به غیرسید حرام است ، نباید بدهد ) راقبول ندارد. اقا سید درجواب می گوید : من این این شریعت راقبول ندارم که دخترسید رابه غیرسید مجازبداند .

   خواننده عزیز خو د حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل .

    امابرخی سادات عظام که لطف دارند درهمین وبلاگ پیامی ثبت می کنند به عرض شان میرسانم که :

 اولا: من همه سادات عزیز را که شامل این جهالت های ناروا وغیردینی واحمقانه نکرده ام ومن درهمین وبلاگ سادات مکرم ومعززفراوانی را نام برده و برخی اسامی مبارک شان را درج کرده ام که باعث برکت و سبب نزول رحمت خداوند به شهرودیارخواهندبود .

  دوما : چنانچه این وبلاگ رامطالعه می کنید من تمان نقاط منفی که درخاطرات دارم به قلم کشیده ام چه هزاره یا سید یا ایرانی حتی حوزه ی علمیه ولی هیچ کسی کلیمات رکیک وتوهین آمیز به جای نظر ثبت نکردند ولی برخی سادات کرام که به قول معروف : ازکوزه برون تراود انچه که دراوست .هرگونه بی ادبی و سخنان نا شایست  را نثارمن می کنند . حالا این توهین وبی ادبی که به جای نظردرج می  کنند  از علامات سید بودن شان هست یا از خوی اباءو اجدادشان ؟ .

  سوما : تمام خاطراتم رابا استدلال به حکم اسلامی ودلیل فطرت پسند ذکرکرده ام  اقا ی محترمی که شاید به نظرش این گفته های من بی اساس باشد با دلیل و مدرک بی پایه بودن اش را ثابت کن ومن هم به سرچشمان قبول دارم .
(
پایان 

 

 

 


قسمت دوم خاطرات غم انگیز سید وهزاره + سادات افغانی +سید های افغا

 (( ص3خاطرات سید وهزاره ))

جوان هزاره : نه به خدا قسم  من هزاره ام  ولی به خاطر ازدست دادن تووزندگی مان تاکنون آشکار نکردم وازاول نمی دانیستم که شما باهزاره ها این قدر تعصب دارید ومن هم که علم غیب نداشتم ومادرت وتو  که درابتداء هرگزازاین سخنها نداشتید ؟ نمی دانم که درسط چه طور این گونه تغییر کردید و حرمت زندگی زنا شوی باهزاره به میان امده ؟.

 همسرمهربان:    که شوهرش اصلاباورنمی کرد می بیند که :  بچه را دردامان پدرش انداخته با چشم گریان گلوی بغض گرفته  که من با هزاره زندگی نمی کنم ، این هم بچه ات واین هم خانه ات  ، واین هم زندگیت .  ازخانه خارج میشود .   همسر مهربان :  مستقیم به سوی ساوه که خانه دایی ها و خانه  قوم وفامیل و مادروخواهر وهمه بستگان اش درآن شهر بود ند  رهسپار می گردد .

شوهر هزاره :  برای پس اوردن همسرش   از هیچ اقدامی دریغ نمی کند و ملا وسید و ریش سفید و ریش سیاه به درخانه زن مهربانش می فرستد حتی گوسفند می برد ولی عذر، زاری وتضرع دیگرفایده ندارد  ویعنی حالا که این جنایات سنگین وجرم نا بخشودنی آشکار گردیده ، آمدن ریش سفیدوسیا و ملادیگر چه مشکلی را حل می کند ؟      .مدت چهارسال به همین منوال به پایان می رسد ،‌  دراین مدت همسرمهربان بی کار ننشسته وازقوم وفامیل برای به دست اودردن طلاق غیابی کمک می گیرد به دفاترمراجع تقلید و مخصوصا حضرت آیت الله سید صادق شیرازی مراجعه کرده استفتاء می نماید که قسمت استفتا ی اوبدین شرح است :

آیا ازدواج دخترسید باهزاره حرام نیست ؟ اگرهزاره مدتی خود را سید معرفی کند وبادخترسید ازدواج کند بعدا کشف شود که هزاره بوده این زن برای اوحرام نمی شود ، ازنظرشرعی چه مجازاتی دارد ؟ .      حضرت آیت الله سید صادق شیرازی فرموده بودکه :‌ این ازدواج هیچ گونه اشکال شرعی ندارد .

وقت از طرف مراجع تقلید جواب را منفی شنیدند مجبورشدن که به دادگاه های اسلامی  ازراهی تزویز وفریب وارد شود و مدت های به دادگاه های ساوه مراجعه اعلان کرده بود که شوهرم مدت چهار سال است مرا بدون موجب رهاکرده وهیچ گونه خبری ندارم   ونه خرجی دارم ونه سرپناهی اکنون به عسروحرج افتاده ام ومیدوارم دادگاهی اسلامی مرا طلاقی غیابی بدهد .

         این کوشش ها هم برای این خانم محترم نتیجه ی نداده بود روزی من داخل یک اداره بودم که شخص( که زیاد خوش نام نیست) دربین جمع از پرسنل همان اداره  برخی زنان افغانی را به بدی یاد کرد  که ازجمله گفت:  که زن از افغانی های است که مدت چهار  سال است که شوهرش اورا بلاتکلیف رهاکرده ورفته بیچاره،  زنه به هزار یک نوع بد بختی گرفتارشده همیشه به من مراجعه میکند که طلاق اش را از دادگاه بگیرم وخیل هم درمضیقه مال و اقتصادی گرفتار است و مکانی مناسب برای سرپناه ندارد .

من از اراجیف آن مرد ناراحت شدم و شماره تلفن ام را دادم که به همان زن بگو:  همرای یکی ازبستگان خود به خانه من مراجعه کند تا من تکلیف اورا روشن کنم .

  فرداروززنه  همرای خواهر ومادرش به من مراجعه کردند وازاصل ماجرا جویا شدم و داستان را پی گیری کردم   به مدتی کوتاهی کشف شد  که قضیه همین است( که تاکنون نوشته ام )  وتمام مدارک داد گاه و غیردادگاه واستفتائات اش را خواندم .      بعدازمدتی من گفتم حالا که کاری شما به این مرحله رسیده شاید شوهرت ادم نادرست بوده یا درخانه اخلاق ناسالم داشته ویا کارنمی کرده که کارزندگی تان بدین گونه به سختی گراییده ؟ 

گفت : نه هرگز شوهرم بدخلق و بی کاروبی عار  نبود بلکه زحمت کش وخوش اخلاق بود وبه من به شدت عشق میورزید زندگی بسیارسالم وشادی داشتیم ولی برای من کشف شدکه هزاره است ومن خانه اورا ترک کردم ( به طور مشروحا بیان شده تاکنون ).

            مدتی دیگری نیز گذشت من به او پیشنهاددادم که همراهی برخی خانواده ات به خانه شوهرت برویم و ببینیم که مشکلی که پیش آمده راهی حل دارد یانه ؟قضیه را اززبان دوطرف بشنویم . روزی د یگر ماشین دربست گرفت رفتیم درمحمد آباد عربها درپیشوای ورامین درخانه شوهرش .    که به محض ورود ما بسیار ازما پزیرای کردند و شوهر این خانم نیزداستان را همان طوری که تا حال نوشته ام تعریف کرد وپسراین خانم را هم نزد ما اوردند .

    کودک که ازاین زن بجای مانده بود .    درخانه شوهراین زن نشسته بودیم که ناگهان کودکی که یک دستش به گردن اش بسته بود ازدر وارد شد بادیدگان پرازحسرت و ناامیدی و غم تمام وجود این بچه را احاطه کرده بود که پدرش می گفت که این بچه شش  سال ونیم دارد ولی به سه ساله درنظرمی امد واین بچه درکنار مادرش امد ولی مادرش صورت بچه اش رانبوسید و درآغوش نگرفت و مانند شخص که بیگانه باشد با این بچه ملاقات کرد .

    ازقضا شوهر این زن به تازگی با یک نفر دیگر ازدواج کرده بود وعروس خانم درخانه بود ، وهمسر این زن گفت : اگراین زنم  که مادری بچه ام است درخانه بماند من زن جدیدم را طلاق میدهم زیرا که او با فرزندم خیل باخشونت و تندی رفتار می کند که چندی پیش همین کودکم را زده که پایش دررفته بود واین بارهم زده دستش را شکانده و بامن هم بدرفتاری میکند .

      شوهره بدبخت وگرفتار ! ازمن خواست که واسطه بشوم تا زن اولی اش به خاطر هزاره بودن اورا ترک نکند درکنار شوهر وفرزند کودک اش بماند ، من هم به قدر توان اصرار ورزیدم   و به شدت خواهش وتمنا کردم ولی ثمربخش نبودکه نبود .

امّا   کودکی این زن به شدت مرا تحت تأثیر قرارداد چون چهره غمناک او هرگزازلوح دلم پاک نمی شود ودیدگان که حاکی از اندوهی بسیار بود ظلم وستم که همسربابایش به این کودکی بی گناه رواداشته بود ، دست شکسته او ،استخوانهای باریک او ،  صورت غبار الود او ، ازدروارد شدن غریبانه او ، حکایت پدرش که مدتی جلو تر پایش به اثر کتک های همسرش دررفته بود ، کودکی که به قول پدرش شش  سال واندی ازعمرش گذشته آیا روااست که مادراورا ترک گفته بی کس وتنها درگوشه خانه بماند وپدرکه روزها سرکار می رود این کودک بی مادر تاکنون درمدت چهار سال درگوشه اتاق یا خانه همسایه گرسنه وتشنه به سربرده ، دراین مدت حتما مریض شده یا سرما خورده آیا کنار این کودک معصوم کسی بوده که از اومرقبت کند؟ وآیا کسی بوده که به ناله های معصومانه او پاسخ گوید ؟آیا دراین مدت چهارسال لباس خاکی او چه کسی تعویض میکرده ؟ که کودکی  دیگر مادرراصدا بزند ولی این کودک همواره به یا دی مادر خود بیفتد ، چه قدردست شکسته اودردداشته که کسی نبوده که غم درد اورا بخورد وای وای این چه صحنه دل خراشی بود که من با اومواجه شدم به خداقسم این کودک وغربت او ودست شکسته اش هرگز ازدلم خارج نگردید .

حا لا که دست اوشکسته وپایش دررفته است این را مادیدیم و چه قدراین کودکی ازبی مادری رنج کشیده و چه قدرگریه ها داشته ، وچه مظلومیت داشته که ما نمی دانیم واصلا ما نمی توانیم تصورکنیم   .

    وای مادر مادر چه لفظ زیبای است که کودک از این موهبیت الهی به اثر جهالت وتعصب خشک و بی بهره باشد وقت ما پای روضه میرویم برای کودکان امام حسین گریه می کنیم و اشک غم از سینه بیرون میدهیم و درد جان کاهی وجود مارا فرامی گرد ، مگر نه که این کودک درمظلومیت مانند کودکان امام حسین است؟

          قیافه غمبار وچهره خاک الود او دست به گردن بسته او چشمان اشک بار او ودل شکسته او همواره مرا عذاب می دهد به خدای احد وواحد سوگند که اگردروغ بگویم دین نداشته باشم که الان مشغول نوشتن این صحنه غم انگیز هستم اشک دیدگانم  به صورتم فرومیریزد و صورت بی گنا ه و دل شکسته او درجلو چشمم مجسم می شود آه !  که چه غم انگیز بود وآه که چه درد آوربود که کاش آن صحنه را هرگزندیده بودم که وقت لباس های خاکی موها ی پریشان وچهرغمبار  اورا مجسم می کنم اشکم خود به خود و بی اختیار از دیدگان من جاری می شود و دلم  از غربت وتنهای آن کودکی خرد سال بی مادر میشکند ،  وای !  برای من دیدن او چه گریه آوربود ولبان خوشکیده اش مر ا به یا دکودکان امام حسین میاندازد .

  این جهالت کور واین لجاجت درد اور چه اثرات غم انگیزرا به جامعه ما هدیه کرده که به خدا قسم نمی توانم تمام نواحی ومنظره ی غم انگیز آن کودک را برای شما مجسم کنم کا ش می توانیسم برای شما همان صحنه ی درد آوررا  ترسیم می کردم که شما قضاوت می کردید که ملت و کشور ما به چه درد های روانی و چه مرض ها بی درمان گرفتارند ، وهرروز چه فرزندان وکودکانی به اثراین نادانی ها وبیماری های روانی ما قربانی می شوند .((ادامه را حتما بخوان ))