خاطرات تلخ یزد + خاطرات کرمان + خاطرات افغانی دریزد + کرمان + هز
(خاطرات : در یزد که چه به سری ما آمد:
بارها شنیده بودیم که مردم ایران بسیارتمیز و نظیف هستند ازنظربهداشت وپاکی بی نظیراند که واقعاً گزاف گوی نبود وحقیقت همان بود که شنیده بودم .
لذاقبل ازورودبه خاک ایران این مسموعات ازگوشه ذهن ما پراکنده نشده بود وبدرستی مواظب بودیم که ژولیده و کثیف نباشیم به همین منظور دربازار لباس فروشی هرنفر یک جفت لباس شیک ومرتّب برنگ سفید، مدل پاکستان وافغانی را خریداری کردیم ویکی شان را قبل ازحرکت به سوی ایران به تن کردیم .
بعد از معطلی مرزی ازمیروجاوه وارد ایران شدیم ودرزاهدان نیزحمام ونظافتی درست انجام دادیم ، سوارماشین شده به سمت تهران حرکت را ادامه دادیم دراین مسیر هیچ گونه مشکلی برای ما پیش نیامد تا وقت وارد کرمان شدیم درپاسگاهی مارا نگهداشت ومأمورین جمهوری اسلامی یا به عبارتی، سربازان امام زمان (ع) آمدند داخل ما شین گفتن افغانی ها بیایید پایین . ا
ما هم به سرعت خودمان را به فرمان مأموران پایین رساندیم و وبه هرافغانی کاری را محول کردند یکی اطراف پاسگاه را جارو میزد ویکی آب می پاشید ویکی فلترسگار جمع می کرد ولی ما سه نفرکه لباس های شیک تر وتمیزترداشتیم، کاری که مناسب لباس سفید وقشنگ ما باشد درنظرمبارک شان نرسید لحظاتی مارا بلاتکلیف نگهداشتند تا اینکه زباله های متعفن که دورازپاسگاه قرارداشت درنظرشان آمد بلافاصله دستوردادند که با بابیل زباله را به دامن یک دیگر بریزیم وازاین جا به آن جا منتقل کنیم ، ومن هم مجبور بودم زباله های بد بورا به دامن رفیق ام بریزم واو بدامن من بریزد، بالاخره زباله ها تمام شد آب هم نبود که دامن هارا بشوییم وجای مناسب برای عوض کردن لباس هم نبود وارد ماشین شدیم و برخی افراد درداخل اتوبوس وقت بوی گند که به مشام شان میرسید عوض اینکه وضعیت مارا درک کنند، به مافحش دشنام میدادند که این افغانی کثافت را نگاه کن بوی کندی شان را که دارد مارا خفه می کند، لعنت به هرچه افغانی است ، لعنت به این کثافت ها و.... .
( خاطره ی تلخ ازتر :
زبان ما وایران فارسی است و لهجه ها متفاوت که درآغاز، نه لهجه ایرانیان را متوجه می شدیم ونه می توانیستیم به آنان حرف بزنیم .
هنگامیکه سواربراتوبوس بودیم ازشهریزد عبورمی کرد که ماشین برای اقامه نمازصبح توقف کردومن به سرعت پایین آمدم ودویدم که وضوء بگیرم ونماز بخوانم وهنگام که از وضوء خانه بیرون امدم دیدم رفیقم غرق درخون به زمین غلطیده ، دارد می لرزد اززیربغل اوگرفتم بلند اش کردم وپرسیدم که چه شده باصدای لرزان که بغض گلوی اورابه شدت می فشرد و صورت، لباس او آغوشته درخون جواب داد که نمیدانم وفقط همان آدم که درصندلی جلو ما نشسته بود امد چند سیلی محکم اول به صورتم نواخت وبعد باکله اش به صورت ام کوبید که خون از دماغ ودهان من جاری شده که بدین حال افتاده ام .که حقیقتا ازسرتا قدم رفیقم را خون پوشانده بود، حالت رقّت باری که هرگزنظیرش را ندیده بودم مشاهده کردم وشاید به خاطر بوی زباله که ازدامن اش میوزید اورا بدین حالت درآورده بود وشاید به جهت تعصب این بیچاره را آغوشته بخون ساخته بود .جالب اینکه هرکسی ازتوالت بیرون میامد این صحنه دل خراش را مشاهده می کرد ولحظه ی به این منظره خیره می شد بدون اینکه چیزی بگوید صورت شان را شسته براهی خود می رفت .جالب تراینکه ازتمام سرنشین یک اتوبوس سه نفری که نمازخواندند هم ازدیدن این قساوت اظهاری همدردی نکردند .
(خاطره یزد تمام اعتقاداتم را شکست :
1 کودکی هفت ساله بودم که منطقه ی مارا کمونیستی ها تصرف کردند وما شایدبه مدت یک ماه به مدرسه دولتی که کمونیستی ها حکومت می کردند رفتم وقت همه ی مارا به صف می کردند به ما می گفتند شعاربدهید که نورمحمد ترکی (پادشای کمونستی درافغانستان) زنده باد وخمینی مرده باد ولی پدران ما مارا به شدت نهی میکردند که هرگز این گونه سخن رابه زبان جاری نکنید ازهمان زمان هفت سالگی پدرم به من یاد داده بود که خمینی نائب امام زمان است باید اورا دوست داشته باشید ،که محبت امام خمینی ازهمانزمان دروجود من ریشه پیدا کرده، بعدکم کم چون درخت قوی تمام وجودم را فراگرفته بود . ونیزجوانان مبارزهزاره را مشاهده می کردم که اسلحه به دوش وعکس خمینی چون کلام الله مجید درپیراهن وصدای الله اکبر،خمینی رهبرازحلقوم پاک شان طنین اندازبودوبه عشق خمینی می جنگیدند وبه نام خمینی استقامت می کردند وبه امرخمینی به خون غلطان وبه دیارباقی سفرمی کرد. این ها مشاهدات عینی یک کودکی بود که هرروز با آن مواجه بودم وگویا شاهد بودم که فرمان روایی دل ها درجوانان وپیران وکودکان وزنان فقط خمینی بود .
2 درافغانستان هیچ شیعه ضد ایران ّخمینی یافت نمی شد همه عاشق دل باخته خمینی بودند که به خدای تبارک وتعالی گمان نکنم درهمه دنیا این گونه آدم پیدامی شد که بالاجماع شیدای خمینی باشد.حتی مردم ایران که خمینی از این مملکت است باز قاطبه مردم دوست داری امام خمینی نبودند ونیستند و برخی ضدّانقلاب وبرخی حزب مجاهدین خلق وبرخی جاسوس امریکاه وبرخی جاسوس اسراییل و...برخی هم درداخل کشور به دشمنی با امام وانقلاب پیکارکرده ومی کنند .
که چه افرادی مهم دینی کشتند ازشهید مطهر ی گرفته تا رجایی وباهنر وتا بهشتی و چمران که همه به دست ایرانیان ضدّانقلاب کشته شدند ودرغیرایران نیز ضدّانقلاب ایرانی زیادند از عراق گرفته تا لبنان ، امریکاه ، اسرائیل والمان ، فرانسه وجاهای دیگر .
واهل سنتی زیادی ازکشورهای عرب زبان وغیره مخالف ایران فراوان بوده که مسئولین جمهوری اسلامی بارها اعلان می کردند که درجنگ عراق ما با تمام دنیا مبارزه کردیم . وشیعیان نیز درجنگ عراق برعلیه ایران شرکت داشتند و....
ای دوست ایرانی ! حالا تورابه خداسوگند می دهم که از اول تاریخ انقلاب ایران تاکنون یک نفرشیعه ای افغانی که ضدّ انقلاب باشند دیده اید و تاکنون یک جاسوس شیعه ی افغانی دیده اید که برضدّ ایران کاری کرده باشد ؟.
باز شمارابه خدای متعال سوگند می دهم که هم اکنون یک نفراطلاعاتی به طور پنهان دربین همین بی سواد های افغانی که شیعه باشند قرار دهید مخصوصاشیعه افغانی که چند بار ردّمرزکرده اید رنج های بی شماری دیده و تحقیر شده و...وهرچه برای کسب اطلاعات تان به امام وانقلاب ودین بدگوی می کنید بکنید و بااین وصف اگرشما کسی پیداکردید که به امام خمینی ودین حرف اهانت آمیز گفت بیایید تف بیاندازید ومن قول میدهم که مرا به دار بزنید .
به قول اقای دانشمند ( شیخ مهدی دانشمند سخنران معروف ) شیعیان ناب تر ومخلص ترودین دارتردرتمام کره زمین از شیعیان افغانی پیدا نمی شود.
این هزاره های افغانی بودند که دوش به دوش شما با دشمن شما جنگید والان نیزدرسوریه هزاران نفردرحال جنگند وازحریم حضرت زینب وحضرت رقیه دفاع می کنند .
ومنکه این حرفا رامیزنم نه به خاطراین است که شما به حال شیعیان افغانی رحم کنید ودربرابرما احترام داشته باشید نه هرگز!!
شیعیان وهزاره های افغانی هرگزمحتاج تکریم شمانیست زیرا شیعیان افغان ازروزی که تاریخ افغان ثبت کرده تاکنون همواره مورد آزارواذیت حاکمان افغانی بودده اند ومدام هزارهزار آن ها را چون گوسفند سربریدند ودرسربازار ها فروختند وزندان شکنجه شان دادند ومدت مهاجرت درایران نیزبه اندازه کافی به آزارواذیت شان پرداخته اید ، یعنی شکنجه وآزار درخون شیعیان عجین شده بلکه زجروشکنجه جزئی خصلت و فطرت این ها شده .
حالا منکه این حرف ها می گویم برای این است که شعارهای رأفت ومهربانی ،صلح ورحمت دربرابراین ها برعکس است .این گفته ها ی من فقط درروزیوم تبلی سرائز آشکارخواهد شد .
درست است که مردم افغانستان مدت های مدید درایران بوده اند وبرخی شان مشکلات هم به درایران به وجود آورده اند ولی معلوم نیست آنکه مشکل ایجاد می کند کی است ؟وازکدام طیف ، وگروه می باشد ؟
ولی درایران افغانی افغانی هست فرق نمی کند که طالبانی، وهابی هستی کافرهستی؟، نماز خوان هستی ؟
میگویند: فروع دین ده تااست یکی تولّی ودیگری تبرّی می باشد ولی معنی این تولی راخوب متوجه نه شده ام وشما دوست عزیزکه همین وبلاک را داری مطالعه می کنی اگربلد بودی درنظرات بنویس .