سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات جالب وشیرین وخواندنی

برهان الدین ربانی +شهید صلح +افشار کابل +شیعیان افغانستان +هزاره

 شهید صلح برهان الدین ربانی  

 

 برهان الدین ربانی، زاده سال 1940 میلادی در شهر فیض آباد، مرکز ولایت بدخشان افغانستان بود. وی در افغانستان، به استاد ربانی و پروفسور ربانی نیز مشهور بود.

او در سال 1963 میلادی از دانشکده  کابل فارغ شده و در سال 1968 میلادی به خاطر ادامه تحصیلات عالی به مصر رفت و در دانشگاه الازهر به تحصیل پرداخت. وی در مصر تحت تأثیر اندیشه‌های اخوان المسلمین قرار گرفت.

در سال 1336 شمسی به کابل باز گشته به تدریس به دانشگاه کابل پرداخت .
     

و ربانی پس از پیروزی مجاهدین و شکست دولت نجیب الله احمدزی در 28 ژوئن سال 1992 میلادی، شورای تشکیل داد  به نام شورای حل وعقد که این شورا باید رئیس جمهور افغانستان را تعیین کند و آقای عبدالعلی مزاری ازبرهان الدین ربانی خواست که من صندلی و ریاست نمی خواهم چیزی که از شما توقع دارم این است که مذهب مارا  رسمی سازید .

    برهان الدین ربانی گفته بودکه :   هیچ ریاست جمهوری درافغانستان مذهب شیعه را به رسمیت قبول نکرده واگرمن این مذهب را  رسمی کنم ننگ نا بخشودنی دردامان من خواهد بود .

      مزاری درجواب گفته بود که : وقت شما مذهب شیعه به رسمیت قبول نداشته باشید ومن این دولت را قبول ندارم .

     از شیعیان  افغانستان اقای شیخ آصف محسنی قندهاری و اکبری و برخی از سران شیعه تسلیم دولت گردیدند که ربانی به این تسلیم شده های شیعه فقط به شیخ آصف محسنی قندهاری پست منشی (کاتب ) بودن را داده بود وبس .

وازاین طرف اقای ربانی با دسیسه های مرموز خود توانیست  چند از فرماندهان خام و بی غیرت مزاری را خریداری نماید که سنگرهای شیعیان بفروشند.            

واکثریت ائتلاف کابل با رهبریت وریاست آقا ی برهان الدین ربانی درتاریخ 22دی (دلو) سال 1372خورشیدی با تمام قوا ونیروهای ائتلافی برای ریشه کن کردن  رهبر شیعیان افغان   به سوی سنگرهای آقای عبدالعلی مزاری  حمله سرتاسری را آغاز نمودند .

حالا چگونه دستور از طرف برهان الدین ربانی به این نیروهای تابه دندان مسلح داده شده بود،‌  که شامگاه 21 دلو 1371 افشارشیعه نشین  از زمین و هوا هدف رگبار آتش و حملات توپخانه دولت آقای ربانی ومتحد ینش قرار گرفت و تا شام فردای آن روز به قبرستان ساکنین مردم افشار تبدیل شد .

 
روز 22 دلو، افشار درمیان خون و آتش میرقصید، بوی مرگ و باروت، فریاد زنان و کودکان مظلوم  شیعیان افشار, غرب کابل را به ماتم سرای تاریخ تبدیل کرده بود. طبق آمار پروژه ی عدالت انتقالی در افغانستان، در آنشب دوازده هزار نفر، شامل کودکان، زنان وپیرمردان که همه هزاره ی شیعه  بودند، با بی رحمی تمام، در زیرساتورهای جنایت کاران تاریخ تکه وپاره شدند. ازسوی دیگر مهاجمین در افشار سینه های زنان و سرهای جوانان را نیزبریدند.

وخیل از مردم بی گناه و زنان وکودکان را درزیر تانگ های جنگی و ماشین نیروهای مسلح ربانی وسیاف استخوان ها شان خورد شدند وزنده زنده له شان کردند .

اکنون سالها  از آن روز سیاه و مصیبت عظیم می گذرد، از زخم افشار هنوز خون می چکد و از ویرانه های افشار هنوز فریاد زنان و کودکان مظلوم و بی پناهی که در رگبار گلوله و رقص برچه های سربازان دولت اسلامی آقای برها ن الدین  ربانی ومتحدینش، مورد تجاوز قرار گرفته و به خون غلطیدند، به گوش می رسد. افشار زخم ناسوراست درقلب مردم شیعه هزاره   افغانستان و لکه ننگ ابدی بر دامن قاتلین شیعیان  افشار که وجدان انسانی هرگز آنها را نخواهند بخشید.

 افراد غریب  وبیچاره ی  مرد م شیعه هـــزاره گروه گروه  تیرباران واعدام گردیدند، به ناموس آنان تجــاوزگردید، تعدادی اززنان هــزاره ازطرف جنگجویان دولت برهان الدین ربانی  به جاهای نامعلوم انتقال داده شده که تاکنون آثا ر ازآن زنان شیعه معلوم نیست .

 ودرمنطقه افشار به زنان ودختران درمقابل چشم شوهـــر، پدروبرادرش تجــاوزصورت گرفت، اموال ودارایی آنان به تاراج رفت... مسعودو ربانی  وسیاف جنایت آفریدند که قلم ازتحریرآن عــاجزاست».

 

علی توسلی غزنوی دراثرش دربار? جنــگهــای افشارکه خود شاهــد صحنه هــا بوده است نگاشته است: «فضای سیلووافشار، تپه  رادار غبارآلود وآتش فراگرفته بود... خدایا چه روزوحشتناک وغم انگیزی بود، مرد وزن و بچه های کوچک سربریده ومغزهــا پراگنده ودستها قطع شده، زنان ومردان به اسارت گرفته شده به شیون افتادند، ناله هــای آنهــا دلخـــراش وجانگدازبود، که دل هربشر را که عـــاطفه دارد می سوزاند. این همـــه تــجــاوز وبیرحمی وشقــاوت وقساوت قــلب اتحـــاد سیاف وشورای نظارربانی ومسعود فــــرامـــوش نــشدنی است .

      سوگبارترین فصل جنــایات بـــشری انجــام شده اگرچه تاریخ شیعیان افغانستان درآزمون این گونه جناهات هول ناک قرار گرفته اند چنانچه جنایتکاران طالبان  در مزار شریف، یکاولنگ وکنده پشت دست به کشتار مردم هزاره زدند و یا زمانی که عبدالرحمان جابر با قتل 60 در صد از مردم هزاره دست به نسل کشی و کوچ اجباری و بردگی مردم هزاره زد. در افشار برعلاوه کشتار دسته جمعی، به زنان وکودکان نیز تجاوز شد و جنایت حاد دیگری کنار جنایات دیگر بوقوع پیوست.

این بود نمونه از جنایات شهید صلح یعنی برهان الدین ربانی که اکنون که این جنایت کارجنگی مانند رفیق جنایت کارش یعنی احمد شاه مسعود به درک واصل گردیده اند ولی خاطرات کشتار وقتل عام این ها درازهان مردم شیعه هزاره وملت افغان خواهد ماند که این جنایت کار خبیث حدود 60،000نفررا درافغاستان کشته است . ولی سیاست بازان زما ن این قصاب شیعه را ( شهید صلح نام می گذارند .

اف برسیاستی زمان که واقعیت هارا وارونه جلوه داده خونخوارترین فردمعاصر را ملقب به لباس  که هر گز به اندا م کثیف او تناسب ندارد می پوشانند.

     وناله مردم بی دفاع غرب کابل و خون های هزاران کودک و زن هزاره های شیعه که با بی رحمی ترین وضعیت درزیرچکمه های سربازان این قصابان معاصر به خاک وخو ن کشیده شدندرا نادیده گرفته و بلکه دشمن این شهیدان را به گرامی ترین نام ملقب ساخته و با اکرام ترین وجه تکریم می کنند .

     وروزی  وعده الهی تحقق خواهد یافت و این ستم های فراموش شده  دامن گیر این سیاست بازان خواهد شد.

به امید روزی که این سیاست بازان را از منصب ها ی کبروننخوت ودغل کاری هاشا ن به زیر کشند به دست منتقم آل محمد حضرت مهدی علیه السلام به عدل وداد محاکمه گردندوآه وناله. و فریاد های مردم بی دفاع افشاررا به حقیقت به گوشی دغل بازان برساند  . 

 


اسلام بهترین دین است +مقایسه کفار ومامسلمانان

این مقاله کمی طولانی است ولی بخواندنش می ارزد امیدوارم بخوانید.

 

 اَلْاِسْلَامُ یَعْلُوْا وَلَایُعْلَی عَلَیْهِ

 

بالاترین آیین  دین اسلام است که هیچ دینی ازاو بالاترنیست .( پیامبراسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم .)

برای برپایی دین اسلام رسول خاتم تمام زحمت ها وازیت های کفار ومشرکین را تحمل کرد که خود فرمود : هیچ پیامبری مانند من ازیت نشد .

کفار قریش برای سرکوبی این دین خاک وخاکستر روی سرش میریختند و وگاهی شکمبه شتررا بردوش و سرش خالی میکردند  دربرهه زمان اووپیروان راستین اش را محاصره اجتماعی واقتصادی  نمودند  و گاهی هم  با لشکری انبوهی از رزمندگان عرب درمقابل او صف بستند و ده ها نفراز شجاعان پیرامون  اورا به خاک وخون کشیدند وزخم های کاری برپیکرش وارد آوردند .

بعد ا زدرگذشت  او طناب به گردن بهترین یاور وبرادراو انداخته وبیست وپنج سال اورا به سکوت که چون خار درچشم و استخوان درگلو قراردادند .

          ویگانه دخترنازنین حضرت محمد را به بدترین شکنجه درجلو چشمان فرزندان اش به شهادت رساندند  واورادرغربت وتنهای به خاک سپردند .

 با گذشت دختر حضرت محمد جنک های مانند جمل ونهروان وصفین را که به کشته شدن ده ها هزار نفرانجامید روی کارآوردند که درنتیجه به شهادت سبط اکبرش امام حسن مجتبی خلاصه شد و پیکرنورانی اورا آماج تیرقرارداده با هفتاد چوبه تیرتشییع کردند .

       ودرسال شصت یک هجری جگرگوشه ی حضرت محمد را به دشت نینواء  با لب تشنه درحال غربت سربریدند و خانواده اورا با فجیع ترین وضعیت درشهروبازار گردش داده با سرهای پرخون به نوک نیزه ها وارد شهردمشق کردند که دراین اسارت شدید ترین شکنجه های روحی وروانی را به این اسیران رواداشتند.

         بعدازاین جریان امامان چون امام صادق وامام باقرتا امام عسکری درزندان مخوف دشمنان قرارگرفتند که درنتیجه به شهادت این بزرگواران و بسیاری از دوستداران  شان انجامید که از آن تاریخ تاکنون همواره پیروان این ها موضع کشتار وشهادت و زندان وغارت رنج های بی شمار بوده اند  وبالاخره هزاران عالمان بزرگوار و جوانانی رعنای این مذهب به جهت اعتلای این دین مانند گل  درزیر چکمه های مخالفین پرپرشدند .

       تمام این مراحل برای برپای عدالت و استوارماندن دین بود به این معنی که این دین اسلام این قدر ارزش دارد که مانند امام حسین ویارانش درزمین طف و هزاران انسان وارسته درموا ضع گوناگون به شدیدترین  زجر بدرود حیات گویند وزندان های قصابان مملو از زن ومرد قرارگیرند ولی دین زنده باشد زیرا این دین قیمت اش بالاتر است .

نتیجه :

         سوال ما این است که:

 1-    آیا این دین که اکنون ما پاسدار اوهستیم همان دین ارزش مندی است که تمام کشتار، شکنجه ، زندان وغارت ودرد ورنج های یکهزار چهار صد ساله را کفایت می کند؟ وهمان قیمت را دارااست؟

       2-  یا اینکه دین را تحریف کرده ایم وازدین گران بها فقط نام باقی است ودین ما تفاله بیش نیست ؟

         3-  از عدالت دینی که درپیرامون آن فرق علی وشکافته و پهلوی دخت نبی شکسته وسرسید جوانان بهشت به نیزه و زینب کبری به اسارت وامام موسی چهارده سال محبوس ؛ چیزی باقی مانده است ؟

       4- آیا این (دین که دردست مااست ) همان دین وعدالت است که آواره ی  بیچاره ی روزه دار با لب خوشکیده وشکم گرسنه درافتاب سوزان تابستان  چندروز برای اخذ یک پاره کاغذ به نام مجوز صف شوند که به کوچک ترین حرکت به بد ترین لقب ها و نا مناسب ترین توهین ها به اورواداشته شوند ؟ اگرذرّه اعتراض اززبان یکی شان صادر شود فورا درجواب گفته شود که اگرنمی خواهی به کشورت میماندی کثافت !!

         5-   واقعا ! این همان عدالت دینی است که کفار برای درس خواندن بچه مسلمان باید هزینه پرداخت نماید ومسلمان باکسب هزینه که کفار پرداخت نموده باز  به انواع گوناگون به  فقیران  وبی نوایان  وغریبان بی پناه   توهین روادارند وبرای ثبت نام بیست روز امروز وفرداکنند  ومانند توپ فوتبال به این طرف وآن طرف پاس بدهند ؟

           آیا باز دین ودین داری ما همان ارزش را دارد که خون امام حسین درپای آن ریخته شود وکفار بازهمان کفاراست اگرچه هزینه مدرسه بچه مسلمان آواره را بپردازد ودرد درد مندان را دوامیکند و رنج های بیشمار ی را مداوامی کند وهزاران حلقه چاه ومکاتب وجادّه ها درمناطق فقیر نیشین ما مسلمانان ایجاد می کنند ؟

       6-  آیا همین کفارتاکنون که هزاران خانوار بی سرپرست وبچه یتیم های بی پناه  ودرد کشیده های که ازبه درست اوردن لقمه نانی مأیوس بودند به کشورشان فرامی خوانند وبرای شان نان ومسکن وامکانات رفاهی فراهم می کنند وهرگز توهین وتحقیرروانمی دارندو  با کمال ادب و مهربانی وعطوفت با ایشان  رفتار می نمایند ؟

     7-  آیا این گونه کافربودن  بهترنیست تا از مسلمانی ؟ ؛‌ تورا به خدا دربین مسلمانان که     درمدت چند دهه یک نفر پیدا نشودکه درکناراین  درد کشیده ی هم کیش خود  بنشیند ازرنج جانکاهی ا وجویا شود ؟ یعنی  برای یک بار که شده هم  بپرسد که برادر مسلمان تو درگرمای شدید تابستان حتّی یک پنکه درخانه نداری یا درزمستان سرد تو یک وسیله گرمایشی نداری چگونه با این عایله فراوان  زندگی را سپری می کنی ؟ آیا تومسلمان مسجدی این کاررا کرده ای ؟

یا نه بلکه  باید هرسال فلان مبلغ را به جهت اینکه  روی زمین خدا راه رفته ای بپردازی ؛ داری نداری به منی مسلمان هیچ ربطی ندارد وشماا نگل جامعه هستیید .

    

 


خاطرات یتیم خانه کابل +کودکان افغان +زن کافر به ما مسلمانان کمک

 

روایت یک دوست :

         درکابل کارمندی اداره یتیم خانه بودم،یعنی ‌‌ کود کان بی سرپرست وفرزندان بی پناهی که به اثر جنک افروزی هم وطنان خودشان پدرومادران شان را ازدست داده بودند ؛‌و  از مهربانی وشفقت والدین گرامی شان بی بهره بودند  .

     که این یتیم خانه به اثر کمک های برخی کافران می چرخید یعنی اگرکمک کفار از خارج میرسید که این ها نان  و لباس و سرپناهی برای ایمن ماندن از سرماو گرما داشتند و اگر برخی از مسلمانان که کلید بهشت را از ارباب شان گرفته بودند وازشوق بهشت بی تاب شده دیگه تحمل دوری بهشت برای شان غیر ممکن به نظر میرسید   ،‌ به کمری خود بمب می  بست وخود رادربین هموطنان رنج کشیده اش  منفجر می کرد تا سخاوت بهشت رفتن را از هموطنان اش نیز دریغ نکرده باشد، انوقت بودکه  دیگر این کودکان یتیم نه غذا وآب داشتند  و نه لباس وسرپناهی ونه افرادی پیدا می شدند  که ازاین ها سرپرستی نمایند .

          بالاخره این کودکان بی نوایی ستم دیده که به سبب  برخی هم وطنان شان از مهر ومحبت وشفقت والدین شان بی بهره مانده اند وتمام هستی شان را به نابودی کشانده اند ولی اکنون برخی کفّار که با دل سوزی میخواهند قدر درد ورنج های این کودکانِِِ ِهم آغوش درد ومحنت را جبران نمایند .

            که ناگهان بمب های نابود گرکه پدرومادرشان رانیز گرفته بودند اکنون توسط کلید داران بهشت   راه هارا کامل ناامن می سازند که رفت وامد کافران برای امداد کودکان یتیم به مشقت می افتند  ، ونیز برخی  هم وطنان از ناامنی سوء استفاده کرده این کمک هارا می ربایند ،  یا برخی سود جویان طمع کار باچهره های غلط انداز این کمک هارا به بهانه های گوناگون از کف این ها می چاپند .

        خاطره جالب :

           زن از کشور کفر که برای این یتیم خانه کمک های قابل توجهی انجام داده بود وباز میخواست که فقیران وبی نوایان اطراف کابل را که به شدت درمضیقه غذا ولباس بسر می بردند نیز کمک کند ومرا به عنوان راهنما وشخصی دیگری هموطن راراننده انتخاب کرد وبرای اینکه ما با اوهمکاری می کنیم حقوقی برای ما معین کرد وما همرای این خانم کافر به سوی دهات ودهکده های نواحی کابل براه افتادیم ولی برخی جاده های که ما میرفتیم خیل خراب و رفتن به آن نواحی به مشقت انجام میشد .

        رانند ه هموطن همواره نق می زد که: خانم رفتن دراین دهکده امکان ندارد جاده خراب است واز رفتن به این دهات صرف نظر کنید وماشین شما دراین جاده آسیب می بیند و.....

        ولی خانم کافر باصبر وحوصله به همراهان دلداری میداد و اصرار میورزید که باید برویم شاید دراین دهکده خانواده فقیر و یا گرسنه یا برهنه ای باشد که شدیدا به کمک ما نیاز داشته باشد .

           این خانم کافر ! از نق زدن همراهان افغانی یا از خراب بودن راه ، یا سختی ودشواری که برای رساندن کمک برایش ایجاد می شد هرگز احساس خستگی و ناراحتی نمی کرد با صبر وحوصله به هدف خود ادامه می داد تااینکه کمک مورد نظرش را به دردمندان وبی نوایان وگرسنه های اطراف و دهکده های دور دست می رسانید  واز این عمل خود به شدت خوشنود وراضی به نظر می رسید .

     واو وقت کمک خویش را به محلات صعب العبور و راهای پرپیچ خم به دست مردم گرسنه وفقیر افغانی میرسانید آن را با مهربانی و محبت و شفقت فراوان بین مردم توزیع میکرد .

         بعد از توزیع کمک به مستمندان، همراهان افغانی اوکه راه های دشوار را طی کرده بودند و سختی ومشقت فراوان را تحمل کرده بودند به شدت اظهار خستگی می کرد ولی این زن کافر هرگز اظهار خستگی نمی کرد بلکه شادی و نشاط تمام وجود اورا فراگرفته و احساس رضایت و خوشنودی از چهره او کاملا مشهود بود تا شبان گاه به کابل برمی گشتیم .

        ایام عید فطر فرارسید از کمک کافران برای این کودکان یتیم کاپشن وکفش  ولباس های مناسب تهیه شده بود وقت این کودکان یتیم روز عید این لباس های زیبا و نوی را  درتن کردند کفش های جدید وبدون وصله را پوشیدن ،  شادی از چشمان این بچه ها موج میزد و خنده ی شادی به لبان این کودکان نقش بسته بود ودل شان سرشار از فرح ونشاط دیده می شد وشاید بعد از کشته شدن خانواده شان این اولین شادی ودل گرمی بود که درصورت های معصوم این کودکان ظاهر می گشت  .

حالا نتیجه :

 نتیجه ی این خاطرات راباید خواننده گان عزیز تصور نمایند یا نظرا ت زیبایی خود شان را درذیل این خاطره درج نمایند .

 

            ولی این زن به قول ما کفر وبی حجاب است که نه هموطن ماست ونه هم کیش و هم مذهب ما این گونه به مردم بی نوایی مسلمان رسیده گی کرده و گرسنه گان راسیر و برهنه گان را می پوشاند دلهای کودکان بی پناه ویتیمان بی سرپرست را چون غنچه گل به شادی شکوفه باز کرد  ومساکن درد کشیده افغانی را کمک مالی می  نمود.وخانواده های بی بضاعت که از گرسنگی چشم به اسمان دوخته اند و کودکان خودرا درجلو چشمان خود می بیند که از گرسنگی خواب ندارند و نمی توانند برای این کودکان دراین کشور ماتم زده لباسی برای سرما وگرما تهیه نمایند درحال یأس وناامیدی غمگین ومحزون زانوی غم را بغل گرفته اند که ناگهان از دری غیب به رویی این نیاز مندان باز شده که  کافری  با کوله بار از نان و لباس وپول و مایحتاج زندگی از راه میرسد ، چه شوق وشعف و چه شور ونشاطی درکانون خانواده درد کشیده ای افغانی ایجاد می شود ؟

        خانم نه نماز میخواند ونه روزه را می شناسد ونه از امور حج وزیارت چیزی میداند فقط انسان است به انسان های بی نوا رسیده می کند .ومال وپول و دنیا را تاجای دوست دارد که انسان دیگر  نیازش شدید نباشد واگربداند که خانواده ای انسان درآن سویی دنیا گرفتار شده از گرسنگی و بی پناهی دررنج وعذاب است فورا این ثروت ومکنت را به چمدان قرارداده خود به سوی بی نوایان رهسپار می گردد و از اینکه رنج از جسم انسان دیگر غم را از کانون خانواده دیگری می زداید همان عمل فقط اورا غرق درشادی و روح اورا فرح وسرور احاطه می کند به قسمی که رنج ومشقت و سختی های بیابان و درّه صعب العبور افغانستان نیز مانع کردار او  نمی شود سرمایی زمستان ویخ بندان درّه کوهستانی وترس ووحشت دزدان و راهزنان یا انفجار بمب های مسلمانان تیز پرواز اورا از کارش باز نمی دارد .

   وقابل زکر اینکه : افراد نامسلمان که   به امور اقتصادی و مالی وامور فرهنگی  رسیدگی کردند  خیل زیاد وفراوان بودند که خاطرات یکی شان اورده شد والا چه قدر چشمه ها حفروحلقه های چاهی عمیق مهیّا  و چه قدرمدارس تأسیس گردید و چه قدرجاده ها و........... برای این مردم درد ومحنت کشیده ترمیم گشت  .

توجه ، توجه ، توجه :

           ایا از مسلمانانی که برخی شان  ادعای  مهمی  دارند  کسی این گونه خاطره دارد  ........  ؟ خیر خیرخیر .........

      بلکه به جزء درد رنج و محنت های  کمرشکن  وهزاران تیرزهرالود نامرئی زبان که   قلب های این مردم بی نوا راهدف گرفته  اند وهزاران زخم روحی درروان شا ن پدید امد خاطره دارد  که روزی تُبْلَی اّلَسرَائِرُ درحضور حضرت محمد این زخم ها دهن باز کرده پاره های جکرهای مسموم شده مسلمانانی افغانی این ادّعا گران را درمحاکمه عدالت خواهند کشید  واشک دیدگان این درد مندان مانند سیلاب ازآتش درمقابل شان ظاهر خواهد شد .

·       وبرخی که وارثان علم رسولان خدایند و وراثت انبیاء عظام الهی   زمزمه دارند  آیا  بوی کباب شدن دلهای مسلمانان ومؤمنان قوه شامه این هارا نوازش نمی دهند ؟   

·       این حدیث گویان کلام وحی،  غربت وهجرت ودرد های نامنتهای یک مسلمان درد کشیده را احساس نمی کنند ؟

·       یا روایاتی یافته اند  که زجروازار بی نوایان  عین ثواب   است،‌ که هرگزدم درنمی اورند ؟

·       یا  خیال می کنند این ها  مزاحمین اجتماع ومانع ترقی وبلکه مکروب های  هستند که سال ها دامن پاک وبی آلایش شان را لکه دار ساخته ونان وآب مریدانرا از چنگ شان دراورده اند؟

·       یا دل جویی نکردن از افراد که سروصورت خاک الود و لباس های کهنه و دست پای ترک خورده وموهای ژولیده ازتأویلات است که افراد عامه ازدست رسی به آن عاجز اند

          به قسمی که اگر یک توله سگی را چند نفر بچه بزنند مردم توله سک از چنگ این بچه ها رهانیده وبه  نصیحت آزار دهنده می پردازند  که ازیت وآزار توله سک گناه دارد ولی اگر یک افغانی مسلمانی مورد کتک وتوهین قرار گیرد  ناظران صحنه قطعا بدون سوال وجواب به ضاربین کمک خواهند کرد ؟

    شیخ مهدی دانشمند گوید :

امام حسین درکربلا صورت به صورت سه کس گذاشت وَضَع َخَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ 1 به صورت علی اکبر 2 به صورت حضرت ابوالفضل 3 به صورت جُوْنْ غلام سیاهی افریقایی یعنی برای امام حسین سیا وسفید فرق نداشت .

   امام صادق علیه السلام فرمود :

مَنْ اَحْسَنَ اِلَی شِیْعَتِنَا فَقَدْ اَحْسَنَ اِلَی اَمِیْرِاْلمُؤْمِنِیْنَ فََقَدْ اَحْسَنَ اِلَی رَسُوْلِ اللهِ وَمَنْ اَحْسَنَ اِلَی رَسُوْلِ اللهِ فَقَدْ اَحْسَنَ اِلَی اللهِ کاَنَ مَعَنَا فِیْ اَّلرَفِیْعِ اْلاَعْلَی .یعنی هرکس به شیعه ما احسان ونیکی کند مانند این است که به امیرالمؤمنین علی علیه السلام ورسول خدا (ص)خوبی واحسان کرده باشد وهرکس به رسول خدا نیکی کند مانند این است که به خدا وند احسان کرده باشد وهرکه به خدا وند احسان کند با ما دردرجات بلند بهشت خواهد بود (سراج الایمان ج 1ص22 علی شایان .



 


مردان نامی شهرستان دایکندی+ ابراهیم خان گاو سوار شهرستان دایکندی

  ((ادامه زندگی نامه مردی استقامت وپایدارهزاره محمد ابراهیم گاوسوار شهرستانی ))

محمد ظاهرشاه می روند ، حالا سالن ملاقات را که باپرده های مختلف سیاه  آذین بندی کرده بودند که علامت خشم اعلا حضرت همایونی بود !!!.

     اما گاوسوار بیدی نبود  که به این باد ها بلرزد ، وخشم شهنشاهی ، چندان برایش هراس انگیز وبااهمیت نبود ، دربرابرسوال ظاهرشاه عیاش که گفت : مگردولت وحکومت نبود که عریضه میکردی ؟ گفت : من قصد تصرف تاج وتخت شمارانداشتم بلکه میخواستم به حال رعیت توجه کنی ، مأموران شما ازاسب وقاطروالاغ هم روغن مالیه می گیرند ومردم بیچاره  هزاره با علف خواری روز گار میگذرانند ، ازمشکل انسانی خارج شده اند .تمام فرزندان زندگی خودرادربدل تحویل روغن شرکت شما فروخته اند .

       گاوسوار پس ازمدتی توقف به زاد گاه خویش باز گشت و4000هزار فرد مسلح همچنان تحت فرمان اوبود ، حکومت دوباره به شهرستان استقراریافت ولی صلاحیت وکاردانی نداشت ولی ابراهیم خان تاسال 1327زیربار حکومت نرفت .

             ابراهیم خان برای ادامه فعالیت ها ی سیاسی خویش ناگزیرازارتباط با افراد روشن فکر درکابل مستقرشد ، که حوالی سال های 28/1329با علامه بزرگوار سید اسماعیل بلخی روشن فکر متعهد ودرد دیده کشور  آشنا گردید،  که پس از آشنای کامل هردو بدین نتیجه رسیدند که گویی گمشده شان رایافته اند ، تفکرعالی شهید علامه بلخی ازاستقامت وشکست نا پزیری بدون همدم رنج میبرد که این رنج به خوبی هرچه تمام تربا وجود قهرمان شهرستان یعنی ابراهیم خان گاوسوار مرتفع گردید .

         وازین طرف نیز ریسک ، توانمندی فیزیکی وتهور گاوسوار ازاندیشه های منسجم وسیاسی که تکیه گاهی علمی ودینی کامل داشته باشد بی بهره بود که این خلاء را اندیشه عالی جهان شمول علامه شهید بلخی نام دار تکمیل کرد .

       بعد ازاین ارتباط وشناخت کامل همدیگربالاخره طرح کودتایی را علیه دولت عیاش و طاغوتی ظاهرشاه براه انداختند که افراد ی به جمع این دومبارز پیوست ، که برخی اعضای کودتا چیان نافرجام عبارتند از:

1-علامه بزرگوار وقهرمان دینی وسید شهید علامه اسماعیل بلخی رحمه الله  2- قهرمان ملی ومرد شجاعت وپیکار ابراهیم خان گاوسوارشهرستانی  و3-سید گوهرغوربندی و4-سید سرورلولنجی و6-خواجه محمدنعیم و7-محمد اسلم غزنوی و8-عبدالطیف چنداولی و9-سید سکندرمظفری و10- رجب علی خان چنداولی و11- دکتوراسدالله رئوفی و 12-عبدالغیاث کندک مشیرو13-خدانظرترجمان مزاری و14-محمد حیدرکندک مشر و15-محمد حسن لوامشرو16- گلجان وردک .


شهرستان دایکندی +مردان نامی شهرستان دایکندی + محمدعظیم بیک شهرست

شهرستان ما درطول تاریخ خاطرات بسیاری را درسینه پردرد خود پنهان کرده و این منطقه شاهدی عجیب ترین تحولات انسان های گوناگون ورفتارهای متفاوت بوده است که اگرتاریخ آن هارا ثبت کرده باشد یا نکرده باشد ولی درسینه این سرزمین درد کشیده وجود دارد .

           این سرزمین شاهد بزرگان هم بوده است که در خود اومتولد گردیده و رشد یا فته و برای مردم و ملت این سرزمین به پاخواسته واین زمین ناظر رشادت ها و صلابت ها مردان رشد یافته خود بوده که من برخی این مردان بزرگ را  دراین جا میا ورم  :

        1- محمد عظیم بیک شهرستانی          : این مرد بزرکترین سالار درمقاومت تاریخ ساز مردم هزاره دربرابر قشون ستم پیشه امیر عبدالرحمن بود اودر آغاز مقاومت با وعده های فریبکارانه آن امیر غدّار جانب حکومت را گرفت عبدالرحمن غدّار درظاهر برای خواباندن موقت شورش مردم ، به او رتبه سرداری داده  ، تا بزعم خود امیررتبه اوهمپایه خانواده سلطنتی باشد ، همچنین حکم رانی کل هزارستان را نیز به اوداد تا بیشتر سرگرم شود اما محمدعظیم بیگ وقت کشتارجمعی وقساوت وبیرحمی عمال وکارگزاران امیرمکاررا ازنظر گذراند بدین نتیجه رسید که عبدالرحمن با وجود شعارهای دروغین ووعده های نامردانه قصد نابودی وقتل عام دسته جمعی هزاره هارا دارد،‌  لذا درپایان سال 1308 جانب مردم را گرفت وبعد ازآن نقش محوری در مقاومت هزاره ها بازی کرد ، او درحدود 4000 نفر یا بقول یوسف ریاضی 12000 سرباز دراختیار داشت حتی امیرمکارهم به نفوذ واعتبار او درمیان مردم سلحشور مردم هزاره جات اذعان کرده ومیگوید : به عموم هزاره ها کمال نفوذ داشت ، لهذا به حسب دعوت او جمعیتی زیادی به مخالفت من برخاسته . او دراواخرسال 1309 تمام بزرگان وسران هزاره درگیزاب گرد هم آمده وعلیه عبدالرحمن پیمان اتحاد ویکدلی بستند ومحمد عظیم بیگ را بعنوان رهبر انتخاب نموده وبا اوبیعت کردند.اینکه برای نخستین بارسران جامعه هزاره دریک اجتماع بزرک قومی ومردمی به صورت انتخابی فردی را بعنوان سالار وسپهدار قوم برگزیدند ، خود مُبَیِّن برجستگی ودرایت وشایستگی فوق العاده میرمحمد عظیم بیگ را میرساند وهم به عیار پروری ومرد خیزی دیار شهرستا ن  اذعان واعتبار وشکوه این دیاررا صد چندان فزونی می بخشد . بالاخره این سردار رشید ودلاور در منطقه بنام دولتیارتوسط یکی از عمال ومزدوران عبدالرحمان بنام محمد خان تایمنی بافریب ونیرنگ به مهمانی دعوت شد ، در آن مهمانی آن شیر مرد را نا مردانه دستگیر و در اختیار حکومت قرار دادند ، از آنجا به هرات وبعد به کابل انتقال داده شده وبه قتل رسید . شاید این شیوه ای است که در دراز نای تاریخ بشریت روبا هان مکار وسود گرا، همواره ازاین رهگزر توانسته اند بر عیاران ومردان ارزش گر او والا تر پیروزی تفوق یا بند . بقول شاعر                                                      روباه بمکر حیله بشکسته مسکن شیر        شیر ژیان به زنجیر خون جکر نشسته   

  2- محمدنعیم بیک شهرستانی

یکی از مردان نامی شهرستان که بسیار گمنام مانده وهنوزبرای مردمان نجیب وطن ما معرفی نشده حاج نعیم خان شهرستانی  می باشد . دردوران امان الله خان یک بار دربرابر مظالم ستم پیشگان قیام والسوالی شهرستان را  به تصرف درآورد درمنطقه غاف همرای دولت ستم پیشه  که تعداد ازساکنین خود هزاره جات بودند ، جنگید ودولت را شکست داد ومناطق را تحت کنترل خویش درآورد چندین سال بعد درزمان  رجیم ستم شاهی ظاهرشاه اورا به بهانه مشوره با مکروحیله درمنطقه پنجاب بامیان طلب میکند وبعد بدستور حاکم محمد اکبر سندی آن شیرمردرا دستگیر وزنجیروزولانه نموده وهمرای دوپسرش بنام های اسلم خان وعسکرخان زندانی سیاسی ساختند .

پسرانش مدت 18 سال وخود او مدت 25 سال را درزندان گذراند ، اوبعد ازرهایی نیز نه تنها مستاصل نمیشود بلکه این بار هوشیارانه وخردمندانه تر به فعالییت می پردازد ، خیلی معروف کوچی سیاه پوش وآلوزی را ازساحات سه پای که چراگاه هاوزراعت های مردم را به بیابان لم یزرع  تبدیل کرده بودند بیرون کرد زمین های قوم میرغلام را که کوچی ها با مکروحیله وپشتوانه قدرت فاشیستی تصاحب کرده بودند با استفاده از روش خودشان پس گرفت ، بدین صورت که اول آنهارا میهمانی کرده وزندانی ساخت سپس قباله های ساختگی را از آنها گرفت ورهای شان ساخت تامجبور بخروج از منطقه شوند پس از خروج طفیلان عرصه زندگی مردم هزاره جات زمین ها را به صاحبان اصلی آ ن مسترد داشت . به ادامه آن دشت معروف دیمی زار زرد ایرگی را بمدت شش سال دعوا ومرافعه وکشمکش پس گرفت وبه خاطرهمین تلاش مردانه پاهایش را دردشت سردسیر ناهور برف می برد بعد ازآن نیز کوه معروف یعنی بند بزرک میان دایه وشهرستان را تصرف نمود ، حاج نعیم خان باوجود 25 سال حبس درزندان دژخیمان ستم شاهی بجای اینکه فرسوده شود جوهره توانمندی ودلیری خودرا به مقاومت های مردانه وقانون مند در پایان عمر بنمایش گذاشت .            (( اقباس شده از وبلاگ میرامور است   )